سرمقاله یا سخن ویژه


تاریخچه کوتاهی از پیدایش و گسترش پزشکی اجتماعی در ایران

حسینعلی رونقی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 1-10
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.19814

با بررسی جامعی که نویسنده در سال 1350 در دانشگاه Hopkins Johns به عمل آورد، چنین نتیجهگیری شد که 90% پزشکان فارغالتحصیل شیراز و 40% پزشکان دانشگاه تهران به آمریکا مهاجرت می نمایند. با بررسی بیشتر پزشکان علت مهاجرت خود را سربازی، درآمد، خانه و مسائل سیاسی قلمداد کرده بودند. یکی از مهمترین علت مهاجرت ناهمگونی برنامه های دانشکده های پزشکی ایران با نیاز جامعه روستائی سال های 1350 بود و به خاطر درمان چنین نارسائی بخش پزشکی اجتماعی تشکیل شد تا برنامه های پزشکی شیراز را با نیاز جامعه هماهنگ سازد. با وجود تلاش فراوان دانشگاه شیراز وگسترش برنامه های دستیاری پزشکی اجتماعی در چهل سال گذشته، روند مهاجرت پزشکان پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه یافته است. برنامه های جانبی تربیت بهداران روستائی و برنامههای روستائی تا حدود زیادی موفقیتآمیز بود و پوشش درمانی پذیرفتنی در سطح روستاها
و خانههای بهداشت در کشور به وجود آمد، ولی تغییرات دموگرافی و رشد بیقاعده جمعیت از 25 به 70 میلیون و مهاجرت روستائیان به حاشیه شهرها برنامه ریزان بهداشتی را سرگردان کرده است و اوضاع پزشکی برپایه گزارش های نظام پزشکی و وزارت بهداری هنوز نیاز به تغییرات بیشتری دارد. هم اکنون گرفتاری بزرگ پزشکی در ایران سود بردن غیرلازم از تکنولوژی و هزینه های گزاف برای درمان های بیهوده و غیرلازم است و وظیفه پزشکی اجتماعی در ایران زیر و رو شده و در حال حاضر پیدا کردن و رهنمونی برای کم کردن هزینه های غیرلازم وتأکید بر تندرستی و پیشگیری از بیماری هاست. متأسفانه تصمیم گیرندگان بهداشت و درمان کشور پزشکان متخصص و فوق تخصص ها و صاحبان بیمارستان ها هستند که به راستی پیشگیری از کجروی ها  به سودشان نیست و کلاف سردرگم "درمان" خود دشواری بزرگی برای سیستم درمانی کشور شده است.

مقالات پژوهشی اصیل


سرطان پستان در ایران: میزان ها، پراکندگی و عوامل مرتبط

کامبیز عباچی زاده, عبدالرضا مرادی کوچی, علی قنبری مطلق, احمد کوشا, رضا شکرریز فومنی, امیر عرفانی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 11-21
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.15856

زمینه و هدف: سرطان پستان، به عنوان شایعترین سرطان در بین زنان و دومین سرطان شایع جهان، هزینههای زیادی را بر
نظامهای سلامت تحمیل کند. هدف مطالعه حاضر، بررسی میزانهای سرطان پستان در کشور ایران و استانهای آن و بررسی
عوامل مرتبط با بروز سرطان پستان، با تمرکز بر محل زندگی و براساس آخرین داده های کشوری میباشد.
روش و مواد: این مطالعه براساس آخرین اطلاعات در دسترس نظام کشوری ثبت سرطان در سال 1388 انجام گرفت. 8333
مورد سرطان پستان ثبت شده، شامل 259 مرد و 8074 زن مورد بررسی قرار گرفتند. اطلاعات تکمیلی جمعیت شناختی، بر
اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1390 توسط مرکز آمار ایران استخراج و با کمک آن میزان بروز استاندارد شده
سنی )ASR( Rate Standardized -Age کل کشور، استان ها، مراکز استانها و کلانشهرها )به صورت یک مجموعه( و قطبهای
جغرافیایی کشور شامل شمال، جنوب، شرق، غرب و مرکز تعیین شد.
یافتهها: 1/3% مبتلایان به سرطان پستان مرد بودند. میانگین )انحراف معیار( سنی در زنان مبتلا، )7/12( 5/50 و در مردان
)4/15( 5/56 بود. میزان بروز استاندارد شده )ASR( کل کشور برای جمعیت زنان 6/24 در صد هزار و برای جمعیت مردان 82/0
در صد هزار بهدست آمد. بروز سرطان پستان از میزان 15 در صد هزار نفر در مناطق شهری تا 6/34 در کلانشهرها متغیر است.
همچنین این میزان از حدود 1/18، 1/19، 7/19 به ترتیب در غرب، شمال و شرق ایران تا حدود 3/29 و 7/29 در جنوب و مرکز
متغیر است. در ضمن، با افزایش میزان شهرنشینی، میزان بروز سرطان پستان نیز افزایش داشت )71/0 = r و 001/0 >P(.
نتیجهگیری: با توجه به همبستگی قابل توجه بین شهرنشینی و بروز سرطان پستان در ایران، اقدامات سلامت عمومی جهت
پیشگیری و غربالگری سرطان پستان با هدف شناسایی زودرس مبتلایان، در مناطق شهری ضروری می باشد

زمینه و هدف: بیماري هاي انگلی از مهم ترین بیماري هاي عفونی و یکی از مشکلات بهداشتی بسیاري از جوامـع مـی باشـند. در ایـن میـان شاغلین در مراکز تهیه مواد غذایی در صورت عدم رعایت اصول بهداشتی، می توانند نقش مهمی در انتقال عفونت هاي انگلـی داشـته باشند. این مطالعه با هدف تعیین شیوع آلودگی های انگلی روده ای در عرضه کنندگان مواد غذایی متقاضی کارت بهداشت در مناطق تحت پوشش مرکز بهداشت شمال تهران در سال 1395 انجام گرفت.

روش و مواد: این مطالعه توصیفی مقطعی با مشارکت کلیه افراد شاغل مرتبط با مواد غذایی که برای دریافت کارت بهداشتی در سال 1395 به مراکز بهداشتی درمانی شمال تهران مراجعه کرده بودند، انجام شد. در مجموع 4072 نمونه مورد بررسی قرار گرفت. کلیه نمونه ها به روش مستقیم (روش مرطوب با لوگل) از نظر وجود انگل مورد بررسی قرار گرفت. داده ها پس از جمع آوری وارد نرم افزار SPSS-21 شده و با استفاده از آماره های توصیفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته ها: از افراد مشارکت کننده، 950 (3/23%) زن و 3122 (7/76%) مرد بودند. عفونت های انگلی روده ای در 271 (7/6%) نفر از افراد مشارکت کننده در مطالعه دیده شد. که از این موارد 148 (6/54%) ژیاردیا و 72 (6/26%) آنتاموباکلی، 21 (7/7%) آنتاموباهیستولیتیکا، 19 (0/7%) آسکاریس و 11 (7/3%) تنیا بود. بین سن و سطح تحصیلات افراد شرکت کننده در مطالعه و ابتلا به عفونت انگلی روده ای رابطه ای دیده نشد.

نتیجه گیری: نتایج، بیانگر آلودگی تعداد کمی از عرضه کنندگان مواد غذایی به انگل هل های روده ای بود و شایع ترین عامل آلودگی نیز ژیاردیا بود. ﻻزم است کنترل های بهداشتی بیشتر شده و در این راستا، تداوم و گسترش آموزش در راستای ارتقای سطح سلامت این افراد نقش تعیین کننده ای دارد. 

زمینه و هدف: نیازسنجی از مولفه‌های ضروری و اساسی‌ترین گام در برنامه‌ریزی آموزشی است. از طرف دیگر، میزان بروز گزارش شده سل ریوی با اسمیر خلط مثبت در ایران 4.6 نفر در صد هزار نفر جمعیت بوده است. لذا، مطالعه حاضر با هدف تعیین نیازهای آموزشی پزشکان عمومی شاغل در مراکز تابعه مرکز بهداشت شمال تهران درخصوص نظام کشوری مبارزه با سل طراحی شد.

روش و مواد: در این مطالعه‌ که به صورت توصیفی- مقطعی بر روی همه‌ی پزشکان عمومی شاغل در مراکز تابعه مرکز بهداشت شمال تهران انجام شد، 31 نفر از کل 34 پزشک  شاغل در مراکز تابعه در مطالعه مشارکت کردند. نیازسنجی با استفاده از دو پرسشنامه‌ی روا و پایای خودارزیابی و سنجش دانش که در پنج حیطه‌ی کلیات سل، بیماریابی، تشخیص، درمان و پیشگیری بودند انجام شد. داده ها از طریق نرم‌افزار آماری Spss-21 و با شاخص‌های توزیع فراوانی میانگین، انحراف‌معیار، درصد و تعداد آنالیز شد.

یافته‌ها: میانگین (انحراف معیار) سطح آگاهی کلی پزشکان در حد متوسط 8/22 (4/6) از 40 نمره بود. از میان حیطه‌های مورد مطالعه بیشترین نیاز آموزشی مربوط به حیطه درمان و کمترین مربوط به کلیات بیماری سل به‌ترتیب با 2/44 و 3/79 درصد پاسخ صحیح بود. در خودارزیابی، بيش‌ترين نياز به آموزش مجدد و بازآموزی مطالب در حیطه پیشگیری و درمان و كم‌ترين آن در حیطه کلیات سل اعلام شد.

نتیجه‌گیری: با توجه به كمبود دانش پزشكان در کلیه‌ی حیطه‌های مورد مطالعه، لازم است برنامه آموزشي مناسب تئوری و عملی در قالب برنامه‌هاي آموزش مداوم برای دانش آموختگان و اصلاح شیوه آموزشی در دوران تحصیل مد‌ نظر قرار گیرد.

 

نقش مؤلفههای بخشودگی بین فردی در پیش بینی بهزیستی روانی در دانش آموزان متوسطه شهر تبریز

امید ابراهیمی, تورج هاشمی, دل آرام محمدی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 39-47
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.15716

زمینه و هدف: بهزیستی روانی از مفاهیمی است که در روانشناسی مثبتنگر مورد توجه قرار گرفته و شناسایی عوامل مؤثر بر آن، یکی
از موضوعهای مورد علاقه تحقیقهای روانشناختی امروز است. هدف مطالعه حاضر تعیین نقش مؤلفههای بخشودگی بین فردی در
پیشبینی بهزیستی روانی در دانشآموزان متوسطه شهر تبریز بود.
روش و مواد: این مطالعه توصیفی و از نوع همبستگی بود. بدین منظور نمونه ای به تعداد 366 دانش آموز متوسطه پسر به صورت
نمونه گیری خوشه ای از بین دبیرستانهای شهرستان تبریز انتخاب شد. آزمودنی ها پرسشنامه های بهزیستی روانشناختی Ryff و مقیاس
بخشودگی بین فردی را تکمیل نمودند. دادههاي به دست آمده با استفاده از روشهاي آماري همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه
استاندارد تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: میانگین )انحراف معیار( سن شرکت کنندگان در مطالعه )8/ 0( 3/17 سال بود و از طبقه اقتصادی- اجتماعی متوسط بودند.
میانگین )انحراف معیار(کنترل رنجش )5/3( 2/14 )158/ 0=r(، درک و فهم واقعبینانه )2/3( 8/18 )158/ 0=r( و کنترل انتقامجویی
)7/3( 5/25 )157/ 0=r( با بهزیستی روانشناختی )9/9( 75 همبستگی مثبت و معنادار داشت )05/ 0<P(. از میان مؤلفههای بخشودگی،
درک و فهم واقعبینانه میتواند بهزیستی روانی را به طور معنیداری پیشبینی کند.
نتیجهگیری: مطالعه نشان داد افرادی که پس از رنجش، نسبت به درک شرایط مؤثر در خطا و ویژگی جایزالخطا بودن انسان، واقع بین
هستند از بهزیستی روانشناختی بالاتري نیز برخوردارند

زمینه و هدف: کودکان در جریان رشد و بزرگ شدن، مشکلات هیجانی و رفتاری خاصی پیدا می‌کنند که معلول فشارهای رشد و انطباق با انتظارات خانواده و جامعه می‌باشد. این مطالعه با هدف مقایسه رشد اجتماعی، رشد شناختی حرکتی و مشکلات رفتاری دانش‌آموزان دختر اول ابتدایی برخوردار و نابرخوردار از خدمات مهدکودک شهر یاسوج انجام شد.

روش و مواد: این مطالعه به صورت علی مقایسه‌ای و با مشارکت دانش‌آموزان دختر پايه اول ابتدايي شهر ياسوج در سال تحصيلي 95-1394 انجام شد که تعداد 132 نفر از آنان با روش تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. از مشارکت کنندگان در مطالعه 69 (3/52%) نفر برخوردار و 63 (7/47%) نفر نابرخوردار از خدمات مهدکودک بودند. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه رشد اجتماعيVineland ، پرسشنامه مشکلات رفتاری Rutter و آزمون سنجش رشد شناخت، ارتباط اجتماعی و حرکت Newsha جمع‌آوری گردید. داده‌ها پس از جمع‌آوری وارد نرم‌افزار آماری SPSS-22 شد و با استفاده از آزمون t مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها: بین میانگین (انحراف معیار) نمرات رشد اجتماعي (8/0) 8 و (2/1) 9/6 در کودکان برخوردار و نابرخوردار از خدمات مهد کودک به ترتیب با رشد شناختی (6/3) 5/12 و (9/1) 7/9 و رشد حرکتی (4/4) 1/16 و (8/1) 9/12 (001/0>P) تفاوت دیده شد. همچنين، بین میانگین (انحراف معیار) نمرات خودیاری عمومی در کودکان برخوردار و نابرخوردار به ترتیب (1/2) 7/10، (7/9) 2 و (005/0=P)، خودیاری در خوردن (9/0) 2/8 و (6/1) 6/6 و خودیاری در پوشیدن (9/0) 4/8 و (3/1) 7 و (001/0=P) تفاوت وجود داشت. از طرفي، اختلالات رفتاری شامل پرخاشگری بیش‌فعالی به ترتیب (3/2) 3/6 و (2/2) 2/8، ناسازگاری اجتماعی (2/2) 3/5 و (1/1) 5/6 و رفتارهای ضداجتماعی (2/2) 7/5 و (2) 1/7 در دختران برخوردار از خدمات مهد کودک کمتر از نابرخوردار بود (001/0=P).

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد خودیاری عمومی دانش‌آموزان دختر اول ابتدایی برخوردار از خدمات مهد كودك، بهتر از خودیاری عمومی دانش‌آموزان دختر اول ابتدایی نابرخوردار از خدمات مهد كودك مي‌باشد.

 

ساختار عاملی، پایایی و روایی پرسشنامه مدل سرمایه گذاری در روابط بین زوجین

مهدی قزلسفلو, سید هادی سید علی تبار, مژگان میرزا, مریم واشقانی فراهانی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 57-66
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.18382

زمینه و هدف: مدل سرمایه‌گذاری، نظریه وابستگی متقابل را به تصویر می‌کشد و ساختارهای به هم وابسته‌ای را به‌ منظور تحلیل گرایش به تداوم یک رابطه به کار می‌گیرد. هدف مطالعه حاضر، تعیین ساختار عاملی، پایایی و روایی مقیاس پرسشنامه سرمایه‌گذاری در رابطه بین زوجین شهر تهران بود.

روش و مواد: مطالعه حاضر یک مطالعه توصیفی با طرح همبستگی بود. جامعه‌ این مطالعه شامل کلیه زوجین دارای فرزند مقطع راهنمایی در شهر تهران بود که از بین آن‌ها 420 نفر به روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش مقیاس مدل سرمایه گذاری و پرسشنامه سازگاری زناشویی بود. برای بررسی اعتبار پرسشنامه از اعتبار سازه ( تحلیل عاملی تاییدی) و اعتبار همگرا استفاده شد. برای بررسی پایایی پرسشنامه از روش آلفای کرونباخ و ضریب پایایی بازآزمون استفاده شد.

یافته‌ها: تعداد 250 (5/59%) نفر آن‌ها از شرکت کنندگان زن و و 170 (5/40%) نفر مرد بودند. ضریب آلفای کرونباخ خرده مقیاس های رضایت از رابطه 97/0، کیفیت جایگزین ها 87/0، میزان سرمایه گذاری در رابطه 85/0 و تعهد زناشویی 68/0 و همچنین ضریب بازآزمایی آن در فاصله دو هفته ای برای خرده مقیاس رضایت از رابطه 94/0، کیفیت جایگزین ها 86/0، میزان سرمایه گذاری در رابطه 82/0 و تعهد شخصی 67/0 به دست آمد. بررسی ضرایب همبستگی نشان داد که مقیاس سازگاری زناشویی با خرده مقیاس های رضایت از رابطه 84/0، کیفیت جایگزین ها 29/0-، میزان سرمایه گذاری 55/0 و تعهد شخصی 77/0 همبستگی معنی داری دارد که این رابطه بیانگر روایی همگرای مقیاس مدل سرمایه گذاری است (01/0P<). ساختار عاملی مقیاس مدل سرمایه گذاری با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی، مورد تأیید قرار گرفت.

نتیجه گیری: ساختار عاملی تاییدی، پایایی و روایی مقیاس مدل سرمایه گذاری برای کاربردهای پژوهشی و تشخیصی در حد قابل قبول بود.

اثربخشی درمان گروهی هیجان¬مدار بر امید و افکار خودآیند منفی زنان مطلقه

الهه محمودوندی باهر, محمدرضا فلسفی نژاد, آناهیتا خدابخشی کولایی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 67-76
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.19218

مقدمه: طلاق یکی از آسیب‌های اجتماعی است که باعث کاهش سلامت عمومی و کیفیت زندگی زنان می‌گردد. درمان هیجان­مدار می‌تواند به عنوان یک رویکرد مؤثر در جلوگیری از آسیب‌های روانی ناشی از طلاق در زنان به کار گرفته شود. لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان گروهی هیجان­مدار بر امید و افکار خودآیند منفی زنان مطلقه انجام شد.

روش و مواد: اﻳﻦ مطالعه از ﻧﻮع ﻧﻴﻤﻪ آزمایشی و با طرح پیش‌آزمون-ﭘﺲآزﻣﻮن همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل زنان مطلقه مراجعه کننده به فرهنگسراهای شهر تهران در سال 1396 بودند. 60 نفر زن مطلقه به عنوان نمونه به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم‌ شدند. گروه آزمایش به مدت 12 جلسه درمان گروهی هیجان‏مدار را آموزش دیدند. سپس از آن‌ها پس ‌آزمون گرفته شد. برای جمع‌آوری داده‌ها از پرسشنامه­های امید به زندگی Snyder و همکاران و افکار خودآیند منفی Kendall and Hollon استفاده شد. داده ها پس از جمع آوری به نرم افزار آماری SPSS-22 وارد شدند و با روش های توصیفی شامل میانگین (انحراف معیار) و آزمون کوواریانس چندمتغیره تجزیه و تحلیل شد.  

یافته­ها: میانگین (انحراف معیار) امید در زنان مطلقه پس از آموزش درمان گروهی هیجان­مدار در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل پس از مداخله افزایش یافت. (1/5) 6/32 در مقابل (4/5) 8/28، (01/0>P). همچنین آموزش درمان گروهی هیجان­مدار منجر به کاهش در افکار خودآیند منفی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل شد. (4/6) 3/100 در مقابل (9/5) 1/104، (01/0>P).

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد درمان گروهی هیجان مدار امید و افکار خودآیند زنان مطلقه را بهبود می دهد.

نقش واسطه ای تاب آوری در رابطه بین حمایت اجتماعی و کیفیت زندگی کارکنان انتظامی

حسین رستمی, حمزه احمدیان, تورج هاشمی نصرت آباد, امید مرادی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 77-86
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.18745

زمینه و هدف: کارکنان نیروی انتظامی به عنوان منابع انسانی سازمان ناجا، به لحاظ ویژگیهای ذاتی حرفه نظامی، با مسائل شغلی متعددی مواجه بوده و در نتیجه در معرض آسیب پذیری روان شناختی بیشتری نسبت به کارکنان سایر مشاغل هستند. این مطالعه با هدف تعیین نقش واسطه ای تاب آوری در رابطه بین حمایت اجتماعی و کیفیت زندگی کارکنان انتظامی انجام گرفت.

روش و مواد: مطالعه حاضر از نوع مطالعات همبستگی به روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری اين مطالعه شامل کليه کارکنان انتظامی شهرستان تبریز در سال 1396 بودند. از این جامعه، تعداد 350 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب و برای آنان پرسشنامه حمایت اجتماعی، مقیاس تاب آوری و پرسشنامه کیفیت زندگی را تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل داده با استفاده از تحلیل مدل ساختاری در برنامه AMOS و آزمون bootstrap انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن افراد شرکت کننده در مطالعه (8/3) 3/30 سال بود. متغیر حمایت اجتماعی (2/6) 6/45 دارای همبستگی با متغیرهای کیفیت زندگی (6/11) 9/58 و (386/0r=)، و تاب آوری (3/10) 43، (347/0r=) بود و تاب آوری دارای همبستگی معنی داری با کیفیت زندگی (495/0r=) است. نتایج تحلیل مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که مسیرهای مستقیم از حمایت اجتماعی به کیفیت زندگی (0001/0P=، 235/0=β)، و تاب آوری (0001/0P=، 435/0=β) معنی دار بود. همچنین، مسیر مستقیم از تاب آوری به کیفیت زندگی (0001/0P=، 555/0=β) معنی دار بود. حمایت اجتماعی از طریق تاب آوری (002/0P=، 241/0=β) به صورت مثبت کیفیت زندگی را پیش بینی می کند. 

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که حمایت اجتماعی قادر به پیش بینی مثبت کیفیت زندگی و تاب آوری و همچنین تاب آوری قادر به پیش بینی مثبت و معنی دار کیفیت زندگی است.

بررسی نيازهاي آموزشي قطب‌هاي آموزشي و تحقيقاتي علوم پزشكي: نقشه راه قطب‌هاي علمي آموزشي و تحقيقاتي علوم پزشكي

بهزاد دماری, کامران کامروا, سیامک کاظمی اصل, نادر ممتاز منش, عباس وثوق مقدم, حسین میرزایی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 87-93
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.19130

زمینه و هدف: با توجه به تدوين و تصويب نقشه‌ راهبردي قطب‌هاي علمي در سال 1389، دستيابي به دورنماي اين برنامه، نيازمند توانمندسازي مديران ارشد قطب‌ها است. این مطالعه با هدف تدوين بسته آموزشي توانمندسازي قطب‌هاي علمي علوم پزشكي جهت كمك به استقرار نقشه جامع علمي كشور و برنامه پنجم توسعه انجام شد.

روش و مواد: مطالعه حاضر به صورت کیفی و در چهار مرحله انجام شد. در مرحله اول 30 نفر از مدیران قطب های علوم پزشکی کشور به صورت هدفمند انتخاب شدند و مصاحبه ساختارنیافته به منظور تعیین توانمندی‌های لازم برای مدیریت بهتر قطب های علمی در جهت دستیابی به اهداف نقشه راه قطب های علمی به عمل آمد و به صورت تحلیل محتوا آنالیز شد. در مرحله بعد کمیته فنی متشکل از ذینفعان و خبرگان مرتبط تشکیل و بر اساس نتایج حاصل از مرحله قبل بسته آموزشی تدوین شد و با توجه به سرفصل های بسته آموزشی کارگاه دو روزه آموزشی و ارزشیابی قبل و بعد دوره به عمل آمد.

یافته‌ها: فهرست توانمندي‌هاي لازم براي مديريت قطب‌هاي علمي در چهار طبقه فرعی توليت، منابع انساني، منابع مالي و ارائه خدمت تقسيم‌بندي شدند. اولويت‌هاي آموزشي استخراج شده از اين فهرست عبارتند از شيوه مديريت در مراكز، مديريت تغيير، برنامه‌ريزي راهبردي و عملياتي قطب، شيوه استقرار برنامه‌ها، ترجمان دانش، پاسخگويي اجتماعي، شيوه تامين منابع مالي، فرايند پژوهش، مديريت ايده‌هاي توليد ثروت و فرايند نوآوري. در ارزشيابي انجام شده به طور ميانگين بيش از 50% به اطلاعات شركت‌كنندگان اضافه شده بود.

نتیجه‌گیری: دوره برگزار شده از حيث ايجاد فرصت براي مرور نيازهاي آموزشي و ايجاد حساسيت در قطب‌هاي علمي نسبت به توانمندسازي دروني در گام اول موفق بوده است. براي نهادينه‌سازي آموزش‌هاي ارائه شده، افزايش حساسيت نسبت به حضور فعال‌تر قطب‌ها در جامعه و سياست‌گذاري، حمايت قويتر شوراي عالي قطب‌ها و روساي دانشگاه‌ها، برگزاري تورهاي دوره‌اي براي ارايه تجربيات موفق قطب‌ها، انتخاب مشاور براي هر قطب و ارايه آموزش‌ها و مشاوره‌ها در طول زمان، داشتن برنامه توانمندسازي و روزآمدسازي قطب‌ها از مهمترين گام‌ها مي‌باشد.

نقش همسرآزاری در فرسودگی زناشویی زنان: اثر تعدیل کننده مکانیسم‌های مقابله با استرس

بیتا داساربند, لیلی پناغی, فرشته موتابی, هما شهبازی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 1, 20 February 2018, صفحه 94-104
https://doi.org/10.22037/ch.v5i1.16871

زمینه و هدف: همسر آزاری یکی از بحران های تهدید کننده سلامت با پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت که بطور منفی روی زنان، خانواده ها و جامعه تاثیر می گذارد. فرسودگی زناشویی و رضایت جنسی از پیامدهای نامطلوب همسر آزاری بین زنان هستند.  نکته ای که در این میان حائز اهمّیت می باشد، یافتن عواملی است که بتوانند اثرات مخرب همسرآزاری بر سلامت زنان را کاهش دهند.  بنابر این هدف از پژوهش حاضر، تعیین نقش تعدیل کنندگی مکانیسم های مقابله با استرس در رابطه با همسر آزاری در فرسودگی زناشویی بود.

روش و مواد: این مطالعه از نوع همبستگی در سال 1393 در شهر تهران و با مشارکت 302 زن متاهل که با روش نمونه گیری در دسترس از 22 ناحیه تهران انتخاب شده بودند انجام شد. داده ها از طریق سه پرسشنامه خود مدیریتی همسرآزاری، فرسودگی زناشویی و پرسشنامه مکانیسم های مقابله با استرس جمع آوری شد. آنالیز آماری با استفاده از نرم‌افزار SPSS-22 و سطح معنی داری کمتر از 05/0 انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) همسر آزاری و فرسودگی زناشویی به ترتیب 9/11 (1/11) و 6/2 (9/0) بود. همسر آزاری با فرسودگی زناشویی در زنان ارتباط داشت (r=0.55). زنانی که با همسر آزاری مواجه بودند از ارزیابی مجدد مثبت، خود کنترلی و جستجوی حمایت اجتماعی بعنوان مکانیسم مقابله استفاده می کردند. از بین مکانیسم های مقابله با استرس، فاصله گرفتن،خود ارزیابی مثبت و پذیرش مسئولیت نقش تعدیل کنندگی روی فرسودگی زناشویی در بین زنان مواجهه یافته با همسر آزاری در گذشته داشته است و ضرایب بتا به ترتیب 134/0 ، 125/0 ، 117/0 گزارش شد. زنانی که از ارزیابی مجدد مثبت استفاده می کردند کمتر فرسودگی زناشویی داشتند.

نتیجه گیری: زنانی که با همسر آزاری مواجه بودند، فرسودگی زناشویی کمتری را دارند. مکانیسم های مقابله شامل فاصله گرفتن،خود ارزیابی مثبت و پذیرش مسئولیت احساس فرسودگی کمتری را در زندگی زناشویی زنان ایجاد می کند.