مقالات پژوهشی اصیل


رابطه هوش هیجانی، هوش موفق، هوش اخلاقی، هوش فرهنگی و رضایت از زندگی با میانجی گری سلامت روان

حسین حدادی مقدم, شهنام ابوالقاسمی, طاهر تیزدست (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 1-16
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31429

زمینه و هدف: یکی از شاخص های سلامت روان میزان رضایت از زندگی است و مراد از رضایت از زندگی نگرش فرد، ارزیابی عمومی نسبت به کلیت زندگی خود و یا برخی از جنبه های زندگی همچون زندگی خانوادگی و تجربه آموزشی است. هدف از انجام پژوهش حاضر، تعیین رابطه هوش هیجانی، هوش موفق، هوش اخلاقی و هوش فرهنگی و رضایت از زندگی با میانجی گری سلامت روان بود.

روش و مواد: این پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه آماری را تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد تنکابن در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند که به روش نمونه گیری به صورت غیر تصادفی و در دسترس تعداد 200 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقياس رضايت از زندگي، آزمون هوشي فرهنگ ناوابسته، آزمون هوش هیجانی، پرسشنامه های هوش موفق، هوش اخلاقی، هوش فرهنگی و سلامت‌ عمومي در مورد آنها جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل
داده ها به‌کمک نرم‌افزار SPSS-25 و AMOS-25 با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن دانشجویان پسر، (9/6) 7/27 و دانشجویان دختر (5/6) 8/25 سال بود. با افزایش هوش هیجانی با میانگین (انحراف معیار) (4/0) 3، هوش اخلاقی با میانگین (انحراف معیار) (5/0) 9/3، هوش موفق با میانگین (انحراف معیار) (5/0) 6/2 و هوش فرهنگی با میانگین (انحراف معیار) (6/0) 6/2، میزان رضایت از زندگی با میانگین (انحراف معیار) (6/0) 0/1 افزایش یافت (01/0>P). با افزایش هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش موفق و هوش فرهنگی، نمره سلامت روان با میانگین (انحراف معیار) (5/0) 9/2 بهبود یافت (01/0>P). همچنین با بهبود وضعیت سلامت روان، رضایت از زندگی افزایش یافت (01/0>P). سلامت روان نقش واسطه ای در رابطه بین هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش موفق و هوش فرهنگی با رضایت از زندگی داشت (01/0>P).

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که با افزایش هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش موفق و هوش فرهنگی، میزان رضایت از زندگی افزایش یافت. با افزایش هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش موفق و هوش فرهنگی، وضعیت سلامت روان بهبود یافت. همچنین با بهبود سلامت روان، رضایت از زندگی افزایش یافت. سلامت روان در رابطه بین هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش موفق و هوش فرهنگی و رضایت از زندگی نقش واسطه ای داشت، به این صورت که با اثر مستقیم هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش موفق و هوش فرهنگی بر سلامت روان، رضایت از زندگی افزایش یافت.

مقایسه اثربخشی "درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد" و "طرحواره درمانی" بر تاب‌آوری افراد مبتلا به بیماری قلب و عروق: یک مطالعه راهنما

فرزانه احمدی, کورش گودرزی, نورعلی فرخی, مهدی روزبهانی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 17-29
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31463

زمینه و هدف: نارسایی‌های قلبی عروقی می‌تواند خصوصیات روان‌شناختی بیماران را تحت تاثیر قرار دهد و هر مداخله‌ای که بتواند وضعیت روانی آنان را تحت تاثیر قرار داده و باعث بهبود آنها شود، منجر به مقابله مطلوب‌تر آنها با بیماری خواهد شد. هدف این پژوهش، مقایسه میزان اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بر تاب‌آوری بیماران قلبی-عروقی بود.

روش و مواد: روش پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون در قالب دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل نامعادل بود. جامعه آماری شامل تمامی بیماران قلبی-عروقی مراجعه کننده به مرکز پزشکی هسته‌ای در سال 1396 در شهر تهران بود که برای انجام معاینات تشخیصی و اسکن قلب مراجعه نمودند. نمونه‏ پژوهش با تعداد 45 نفر(15 نفر گروه آموزش درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، 15 نفر گروه آموزش طرحواره درمانی و 15 نفر گروه کنترل) به روش نمونهگیری غیرتصادفی در دسترس، انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه جایگزین شدند. به منظور گردآوری داده‌های پژوهش از پرسشنامه تاب‌آوری Connor-Davidson استفاده شد. پس از اجرای پیش‎آزمون برای هر سه گروه، گروه­های آزمایش با استفاده از پروتکل درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در 12 جلسه و پروتکل طرحواره درمانی در 10 جلسه تحت مداخله درمانی قرار گرفتند. پس از مداخله، پس‏آزمون از هر سه گروه به عمل آمد. داده ها با استفاده از ترم افزار آماری و با استفاده ز آزمون های توصیفی و تحلیل کواریانس چندمتغیری تجزیه و تحلیل شد.

یافته ها: از بین افراد شرکت کننده در مطالعه در گروه طرحواره درمانی 9 (60%) نفر زن و 6 (40%) نفر مرد، در گروه درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش 8 (53%) نفرزن و 7 (47%) نفر مرد و در گروه کنترل 5 (33%) نفر زن و 10 (67%) نفر مرد بودند. در گروه آزمایش طرحواره درمانی، نمره تاب‌آوری در پیش آزمون با میانگین (انحراف معیار) (4/20) 8/43، به (9/23) 5/58 در پس آزمون افزایش یافت (003/0=P). در گروه آزمایش درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، نمره تاب‌آوری با میانگین (انحراف معیار) (3/20) 7/43 در پیش‌آزمون به (8/22) 5/84 در پس‌آزمون افزایش یافت (002/0=P). در گروه کنترل تغییرات معنی داری دیده نشد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که مداخلات درمانی بر افزایش تاب‌آوری بیماران قلبی تاثیرگذار بوده است اما میزان اثربخشی درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در بیماران قلبی بیشتر از آموزش طرحواره درمانی بوده است. بنابراین، آموزش این مداخلات روانشناختی به عنوان یک مداخله موثر در جهت بهبود تاب‌آوری بیماران قلبی موثر و سودمند است.

رابطه سبک های دلبستگی و سرمایه روان شناختی با افسردگی از طریق میانجی‌گری طرحواره های ناسازگار اولیه در افراد دچار آسیب شنوایی

منصور نظری چافجیری, شهنام ابوالقاسمی, محمدرضا زربخش بحری (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 30-42
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31490

زمینه و هدف: شنوایی یکی از مهم ترین توانایی های حسی انسان می باشد که در سازش یافتگی فرد با محیط نقش به سزایی دارد. اختلال در این حس می تواند برای فرد، مشکلات مهمی از جمله مشکلات روانشناختی به همراه داشته باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین رابطه بین سبک های دلبستگی و سرمایه روان شناختی با افسردگی افراد آسیب دیده شنوایی، با
میانجی گری طرحواره های ناسازگار اولیه انجام شد.

روش و مواد: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعۀ آماري این پژوهش، افراد آسیب دیده شنوایی دارای پرونده فعال در کانون ناشنوایان شهر رشت تحت پوشش سازمان بهزیستی استان گیلان به تعداد 1466 نفر بودند که از بین آنها 305 نفر، با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه سرمایه روان‌شناختی، نسخه کوتاه پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه، پرسشنامه افسردگی Beck و مقیاس دلبستگی والدین و همسالان بودند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری با کمک نرم افزارهای SPSS-22 و Lisrel-8.80 انجام شد.

یافته ها: ضریب همبستگی طرحواره ای ناسازگار اولیه با افسردگی 784/0 بود (784/0=r) یعنی با افزایش طرحواره های ناسازگار اولیه با میانگین (انحراف معیار) (46/0) 15/3، میزان افسردگی با میانگین (انحراف معیار) 54/2 (55/0) افزایش می یابد (01/0>P). ضریب همبستگی سبک های دلبستگی با افسردگی 322/0- بود (322/0-=r) یعنی با افزایش سبک های دلبستگی با میانگین (انحراف معیار) (40/0) 75/2، میزان افسردگی با میانگین (انحراف معیار) (55/0) 54/2 کاهش می یابد (01/0>P). ضریب همبستگی سرمایه روان‌شناختی با افسردگی 415/0- بود (415/0-=r) یعنی با افزایش سرمایه روان‌شناختی با میانگین (انحراف معیار) (88/0) 49/2، میزان افسردگی با میانگین (انحراف معیار) (55/0) 54/2 کاهش می یابد (01/0>P). همچنین یافته ها نشان داد که اثر مستقیم سبک های دلبستگی با افسردگی 38/0- می باشد. اثر غیرمستقیم در صورت وجود متغیر میانجی طرحواره های ناسازگار اولیه، 538/0- است. همچنین، اثر مستقیم سرمایه روان شناختی با افسردگی، 41/0- می باشد. اثر غیرمستقیم در صورت وجود متغیر میانجی طرحواره های ناسازگار اولیه، 71/0- است. با کاهش نمره طرحواره های ناسازگار، تأثیر سبک های دلبستگی و سرمایه های روان شناختی در کاهش افسردگی بیشتر شد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد با افزایش سبک های دلبستگی و سرمایه روان‌شناختی میزان افسردگی کاهش یافت و
طرحواره های ناسازگار در رابطه بین سبک های دلبستگی و سرمایه روان‌شناختی با افسردگی  نقش واسطه ای داشت و موجب افزایش این اثر شد. 

اثربخشی بازی‌درمانی بر مشکلات برون‌سازی‌ شده کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله‌جویانه

سمانه پناهیان امیری, کلثوم اکبر نتاج, محمدکاظم فخری (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 43-54
https://doi.org/10.22037/ch.v9i1.31330

زمینه و هدف: اختلال نافرمانی مقابله جویانه یکی از اختلال­های رفتاری است که مهم ترین آن الگوی پایدار رفتار تکراری منفی­گرایی، لجبازی، نافرمانی و خصومت در برابر مظاهر قدرت است که باعث اختلال قابل ملاحظه بالینی در کنش­وری تحصیلی، اجتماعی و شغلی فرد می شود. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی بازی‌درمانی بر مشکلات برون‌سازی‌ شده کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله‌جویانه ‌بود.

روش و مواد: پژوهش حاضر از نوع طرح­های کاربردی و نیمه­آزمایشی از نوع پیش‌آزمون-پس‌آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله‌جویانه شهر بابل در سال 1398 که از بین آن ها 60 نفر به صورت هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه بازی‌درمانی و گروه گواه، هر گروه 30 نفر گماشته شدند. داده­ها با استفاده از پرسشنامه مشکلات رفتاري كودك در سه دوره زمانی پیش­آزمون، پس آزمون و پیگیری به دست آمد. بازی درمانی در ده جلسه و به مدت دو ساعت به صورت هفتگی برای گروه آزمایش اجرا شد. در راستای تحلیل استنباطی از روش تحلیل کوواریانس تک­متغیره استفاده شد که با نرم­افزار SPSS-22 به اجرا در آمد. سطح معناداری آزمون­ها 05/0 در نظر گرفته شد.  

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن در گروه آزمایش (8/1) 1/9 و گروه گواه برابر با (9/1) 8/9 سال بود. در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) مشکلات برون سازی شده از (5/2) 6/40 در پیش آزمون به (1/2) 6/24 در پس آزمون و (5/2) 6/25 در پیگیری کاهش یافت (001/0>P). اما در گروه گواه آزمایش میانگین (انحراف معیار) مشکلات برون سازی شده از (9/1) 4/39 در پیش آزمون به (1/2) 3/39 در پس آزمون و (2) 4/39 در پیگیری رسید که تفاوتی نداشت.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد که بازی‌درمانی موجب کاهش مشکلات برون‌سازی شده کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله‌جویانه شد و می­توان از این درمان در جهت بهبود مشکلات روان­شناختی کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله جویانه استفاده کرد.

اثربخشی تحریک الکتریکی جدار جمجمه با جریان مستقیم بر طرحواره های ناسازگار اولیه زنان مبتلا به چاقی

اثامه قاسمی, فرحناز مسچی, مانیا اصغرپور, شیدا سوداگر (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 55-68
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31300

زمینه و هدف: چاقی یکی از مشکلات سلامت عمومی در دنیاست که از عوامل خطرساز مهم برای ابتلا به بیماری‌های جسمی و روانی است، از طرف دیگر طرحواره های ناسازگار اولیه یکی از مؤلفه‌های روانی است که نقش مهمی در کاهش وزن زنان با اضافه‌وزن و چاقی ایفا می‌کند، هدف از پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی تحریک الکتریکی جدار جمجمه با جریان مستقیم بر طرحواره های ناسازگار اولیه زنان مبتلا به چاقی بود.

روش و مواد: روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون، پس‌آزمون با گروه شاهد بود. جامعه‌آماری این پژوهش را تمامی زنان مبتلا به چاقی تشکیل دادند که در سال 1398 به کلینیک‌های روانشناسی شهر تهران مراجعه کردند. تعداد60 نفر با روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 30 نفری آزمایش و شاهد قرار گرفتند. ابتدا پیش آزمون در هر دو گروه اجرا شد. بعد گروه آزمایش مداخله تحریک الکتریکی جدار جمجمه‌ای با جریان مستقیم را طی ده جلسه دریافت نمود، بعد از آن در هر دو گروه پس آزمون اجرا شد. داده‌ها از طریق آزمون کوواریانس و با استفاده از نرم‌افزار SPSS-22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.  

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت­کنندگان در گروه آزمایش، (5/4) 7/32 و در گروه شاهد، (9/4) 6/33 سال بود. میانگین (انحراف معیار) طرحواره­های ناسازگار اولیه گروه آزمایش در پیش­آزمون (7/19) 3/310 بود که در پس­آزمون به (1/18) 1/234 کاهش یافت (001/0>P) و در مرحله پیگیری (4/17) 9/233 بود. اما میانگین (انحراف معیار) گروه شاهد در پیش­آزمون طرحواره­های ناسازگار اولیه (8/21) 9/310 بود که در پس­آزمون به (2/20) 8/310 و در پیگیری به (8/20) 1/310 رسید که تفاوتی نداشتند.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد که تحریک الکتریکی جدار جمجمه با جریان مستقیم موجب بهبود طرحواره های ناسازگار اولیه زنان مبتلا به چاقی شد.

مقایسه اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان گروهی شناختی رفتاری بر خودارزشمندی، تاب آوری و تنظیم هیجان زنان چاق شهر آمل

فرشته خطیبی, ارسلان خان محمدی اطاقسرا, محمد کاظم فخری (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 69-80
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31235

زمینه و هدف: اضافه وزن و چاقی، با بسیاری از نشانه های روانشناختی وابسته به وزن در ارتباط است. هدف این پژوهش، مقایسه اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان گروهی شناختی رفتاری بر خودارزشمندی،
تاب آوری و تنظیم هیجان زنان چاق شهر آمل بود.

روش و مواد: روش این پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و دورۀ دوماهۀ پیگیری با گروه گواه بود. 75 نفر از زنان چاق که دارای ملاک های ورود به تحقیق بودند، به روش در دسترس انتخاب و به روش تصادفی در سه گروه مساوی
(دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه) جایگزین شدند. جلسات درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان گروهی شناختی رفتاری، هرکدام هفته ای یک بار در 12 جلسه 90 دقیقه ای برگزار گردید. داده ها با استفاده از پرسشنامه خودارزشمندی، پرسشنامه تاب آوری و پرسشنامه تنظیم هیجان فرم کوتاه جمع آوری و از طریق آزمون کوواریانس و با استفاده از نرم‌افزار SPSS-22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان در گروه درمان پذیرش و تعهد (6/6) 9/38، در گروه درمان شناختی-رفتاری (2/6) 7/37 و در گروه گواه (5/6) 4/38 سال بود. در گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، میانگین (انحراف معیار) خود ارزشمندی از (4/4) 138 در پیش آزمون به (3/5) 5/149 در پس آزمون و (8/4) 9/149 در مرحله پیگیری افزایش یافت (001/0>P) و در گروه درمان شناختی رفتاری نیز از (3/5) 1/138 در پیش آزمون به (4/5) 9/143 پس آزمون و (2/5) 5/143 در مرحله پیگیری افزایش یافت (001/0>P). در گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، میانگین (انحراف معیار) تاب آوری از  (7/4) 7/65 در پیش آزمون به (9/4) 7/74 در پس آزمون و (1/5) 4/74 در مرحله پیگیری افزایش یافت (001/0>P) و در گروه درمان شناختی رفتاری نیز از (7/4) 9/65 در پیش آزمون به (5/4) 8/72 پس آزمون و (3/4) 6/73 در مرحله پیگیری افزایش یافت (001/0>P) در گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، میانگین (انحراف معیار) تنظیم هیجان از 9/26 (7/4) در پیش آزمون به (9/4) 7/34 در پس آزمون و (9/4) 7/33 در مرحله پیگیری افزایش یافت (001/0>P) و در گروه درمان شناختی رفتاری نیز از (2/5) 1/27 در پیش آزمون به (3/5) 33 پس آزمون و (3/5) 3/32 در مرحله پیگیری افزایش یافت (001/0>P). نمرات گروه گواه در سه مرحله تفاوتی نداشت. همچنین، مداخله مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودارزشمندی از مداخلۀ شناختی رفتاری مؤثرتر بود (002/0=P)، اما برای متغیرهای تاب آوری و تنظیم هیجان تفاوتی در اثربخشی دو مداخله یافت نشد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد هر دو درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی رفتاری منجر به افزایش خودارزشمندی، تاب آوری و تنظیم هیجان در زنان مبتلا به چاقی شد. دو درمان تفاوت معناداری از نظر تأثیر بر تاب آوری و تنظیم هیجان نداشتند اما درمان پذیرش و تعهد نسبت به درمان شناختی-رفتاری تأثیر بیشتری بر خودارزشمندی داشت.

اثربخشی آموزش مبانی نظریه انتخاب بر خودتمایزیافتگی، خودگسستگی و قربانی قلدری شدن در نوجوانان دبیرستانی

گلنار صادق نیا, محمدرضا زربخش بحری, شهره قربان شیرودی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 81-91
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31256

زمینه و هدف: مشکلاتی مانند خودگسستگی، فقدان خودتمایزیافتگی و قربانی قلدري شدن در مدرسه از مشكلات دوره نوجواني هستند که به مداخلات مناسب و مؤثر نیاز دارند. هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش مبانی نظریه انتخاب بر تمایز یافتگی خود، خودگسستگی و قربانی قلدری شدن در نوجوانان دبیرستانی بود.

روش و مواد: روش تحقیق در مطالعه حاضر آزمایشی و با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری این تحقیق شامل کلیه دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهر رشت در سال تحصیلی 98-1397 بود، که بنا به اعلام مرکز آمار اداره آموزش و پروش تعداد آنها در آن زمان 52208 نفر بوده است. نمونه تحقیق 60 دانش آموز متوسطه دوم بودند که در مرحله اول به روش تصادفی خوشه ای و در مرحله دوم تصادفی طبقه ای ( قرعه کشی ) انتخاب شدند. این تعداد به طور تصادفی به دو گروه 30 نفری تقسیم و سپس به قید قرعه به عنوان گروه آزمایش و گروه گواه انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه تمایز یافتگی خود (DSI)، پرسشنامه خودگسستگی و پرسشنامه قلدری در مدرسه Oleus بدست آمدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چند متغیری یا مانکوا استفاده شد. ضمنا تمام مراحل تحقیق با نرم افزار SPSS.22  انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان در گروه آزمایش، 5/16 (7/4) و در گروه گواه، 6/16 (1/4) سال بود. میانگین (انحراف معیار) خودتمایز یافتگی گروه آزمایش در پیش آزمون (9/24) 8/111 بود که در پس آزمون به (7/29) 1/140 افزایش یافت (001/0>P). میانگین (انحراف معیار) خود گسستگی واقعی-آرمانی گروه آزمایش در پیش آزمون (2/2) 2/10 بود که در پس آزمون به (2/2) 6/6 کاهش یافت (001/0>P). میانگین (انحراف معیار) خودگسستگی واقعی- بایسته گروه آزمایش در پیش آزمون (2/2) 6/10 بود که در پس آزمون به (1/2) 7/6 کاهش یافت (001/0>P) میانگین (انحراف معیار) قربانی قلدری شدن گروه آزمایش در پیش آزمون (2/2) 6/13 بود که در پس آزمون به (7/1) 9/9 کاهش یافت (001/0>P) میانگین
(انحراف معیار) قلدری گروه آزمایش در پیش آزمون (1/2) 7/14 بود که در پس آزمون به (8/1) 3/11 کاهش یافت (001/0>P). در گروه گواه تفاوت میانگین (انحراف معیار) نمرات در پیش آزمون و پس آزمون هیچ کدام از متغیرهای مطالعه از نظر آماری معنادار نبود.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد آموزش مبانی نظریه انتخاب موجب افزایش خودتمایزیافتگی و کاهش خودگسستگی و قربانی قلدری شدن در نوجوانان دبیرستانی شد.

اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر اضطراب، کنترل متابولیک و کیفیت زندگی بیماران دیابت نوع دو

فاطمه رضائی کوخدان, فریبرز درتاج, فاطمه قائمی, محمد حاتمی, علی دلاور (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 92-102
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31285

زمینه و هدف: دیابت از شایع ترین و پرهزینه ترین بیماری های مزمن است که محدودیت های زیادی در فعالیت های بیمار ایجاد می کند. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی-رفتاری بر اضطراب، کنترل متابولیک و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو انجام شد.

روش و مواد: روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری با گروه شاهد بود. جامعه‌آماری این پژوهش را افراد مبتلا به دیابت نوع دو انجمن دیابت شهر تهران تشکیل دادند که در سال 1398 به این انجمن مراجعه کردند. تعداد60 نفر با روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 30 نفری آزمایش و شاهد قرار گرفتند. گروه آزمایش درمان شناختی-رفتاری را طی هشت جلسه 90 دقیقه ای به صورت هفتگی دریافت نمود. قبل و بعد از مداخله، پرسشنامه اضطراب حالت-صفت، کیفیت زندگی و آزمایش پزشکی در هر دو گروه اجرا شد. داده‌ها از طریق آزمون تحلیل اندازه گیری مکرر و با استفاده از نرم‌افزار SPSS-22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.  

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن گروه آزمایش (5/10) 1/48 و گروه شاهد (4/9) 8/47 سال بود. در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) نمره اضطراب از (4/14) 5/94 در پیش آزمون به (7/15) 3/84 در پس آزمون و (1/16) 84 در پیگیری کاهش یافت (001/0>P). در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) نمره متابولیک از (7/91) 8/466 در پیش آزمون به
(6/99) 4/400 در پس آزمون و (1/100) 1/387 در پیگیری کاهش یافت (001/0>P). در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) نمره کیفیت زندگی از (5/19) 6/75  در پیش آزمون به (7/23) 8/90 در پس آزمون و (8/22) 4/90 در پیگیری افزایش یافت (001/0>P) اما در گروه شاهد تفاوتی از نظر اضطراب، متابولیک و کیفیت زندگی تفاوتی در نمرات ایجاد نشد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که مداخله شناختی-رفتاری موجب کاهش اضطراب و افزایش کنترل متابولیک و بهبود کیفیت زندگی بیماران دیابت نوع دو شد.

اثربخشی بهزیستی درمانی بر استرس ناباروری و نشخوارذهنی در زنان نابارور

مرجان قدیمی, بهرام میرزائیان, مریم شهیدی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 103-114
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31246

زمینه و هدف: ناباروری به عنوان شکست در بارداری پس از یک سال مقاربت جنسی منظم و بدون پیشگیری می تواند مشکلات روان شناختی مختلفی را ایجاد کند. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی بهزیستی درمانی بر استرس ناباروری و نشخوار ذهنی در زنان نابارور انجام شده است.

روش و مواد: پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه و یک دوره پیگیری دو ماهه بود. بدین منظور، نمونه ای متشکل از 60 بیمار نابارور از کلینیک ناباروری شهرستان ساری به صورت غیرتصادفی انتخاب و به صورت تصادفی ساده در گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. برای گروه آزمایش، بهزیستی درمانی به روش گروهی طی هشت جلسه 90 دقیقه ای اجرا شد و گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. ابزارهای به کار رفته در این پژوهش شامل پرسشنامه استرس ناباروری و پرسشنامه نشخوار ذهنی بود. داده های به دست آمده به وسیله تحلیل کوواریانس با نرم افزار SPSS-22 تجزیه و تحلیل شدند.

یافته ها: نتایج نشان داد در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) استرس ناباروری از (9/5) 2/153 در پیش آزمون به (1/8)
5/140 در پس آزمون و (2/7) 1/136 در مرحله پیگیری کاهش یافت (001/0>P). در گروه گواه میانگین (انحراف معیار) استرس ناباروری از (1/13) 2/151 در پیش آزمون به (7/13) 9/150 در پس آزمون و (4/7) 2/156 در مرحله پیگیری رسید که تفاوت معنی دار نبود. میانگین (انحراف معیار) نشخوار ذهنی از (6/7) 7/48 در پیش آزمون به (8/5) 4/41 در پس آزمون و (6/5) 1/41 در مرحله پیگیری کاهش یافت (001/0>P). در گروه گواه میانگین (انحراف معیار) نشخوار ذهنی از (4/7) 1/49 در پیش آزمون به (7/7) 1/48 در پس آزمون و (5/7) 6/47 در مرحله پیگیری رسید که تفاوت معنی دار نبود.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که بهزیستی درمانی موجب کاهش استرس ناباروری و نشخوار ذهنی زنان نابارور شد. 

گزارش کوتاه تحقیقی


تحلیل میزان بروز و کشندگی به علت کووید 19 ایران و جهان

مرتضی عبداللهی, علی اصغر کلاهی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 115-120
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31491

زمینه و هدف: برای برآورد درست و واقعی آمار ابتلا و مرگ به علت کووید-19 لازم است که داده های خام به میزان بروز تبدیل شود. هدف این مطالعه تحلیل میزان بروز و مرگ به علت کووید-19 در جهان بر حسب کشورها و مناطق شش گانه سازمان جهانی بهداشت می باشد. با گزارش میزان بروز و کشندگی به جای موارد ابتلا و مرگ، درک درست تری از میزان ابتلا و کشندگی به علت کووید-19 بدست می آید، که امکان مقایسه بین کشورها را فراهم می نماید.

روش و مواد: در این مطالعه توصیفی تحلیلی موارد گزارش بروز و کشندگی به علت کووید-19 برای همه کشورهای جهان بصورت تجمعی از ابتدای اپیدمی تا مرداد 1400 استخراج شد. منابع شامل داده ها منتشر شده سازمان جهانی بهداشت، وزارت بهداشت، درمان و آموش پزشکی بود. برای محاسبه میزان های ابتلا و مرگ از جمعیت کشورهای جهان در وب سایت بانک جهانی و سازمان ملل متحد استفاده شد. داده ها وارد نرم افزار Excel شده و میزان ها مورد محاسبه قرار گرفت. در نهایت جداول میزان های ابتلا و مرگ بر حسب رتبه کشورها و مناطق شش گانه سازمان جهانی بهداشت محاسبه و تحلیل شد.

یافته ها: کل موارد گزارش شده جهانی 191.773.590 مورد می باشد. چنانچه کشورها بر حسب تعداد موارد گزارش شده به ترتیب بیشتر به کمتر مرتب شود، ایران با 3.603.527 مورد گزارش شده در رتبه 13 جهان قرار دارد. ولی چنانچه جمعیت همه کشورها لحاظ شود و موارد گزارش شده بصورت میزان بروز محاسبه و مرتب شود، در آن صورت بروز بیماری به ازای هر 1000 نفر جمعیت در جهان 6/24، در منطقه مدیترانه شرقی و شمال آفریقا 4/16 و در ایران 9/42 مورد بدست می آید، که بروز بیماری در ایران به ترتیب 74% از متوسط جهانی و 162% از منطقه مدیترانه شرقی و شمال آفریقا بیشتر می باشد. با این حال ایران در بین همه کشورها، در رتبه 87 قرار می گیرد. میزان کشندگی به علت کووید-19در ایران 43/2% محاسبه شد. کشندگی در ایران از متوسط جهانی (15/2) و از پنج منطقه سازمان جهانی بهداشت (10/2-22/1%) بالاتر و تنها از منطقه مدیترانه شرقی و شمال آفریقا (26/3%) پائین تر است. بنابراین میزان کشندگی در ایران بالا ارزیابی می شود. ایران از نظر کشندگی در رتبه 67 جهان قرار گرفته است. ولی کشندگی کووید در ایران  نسبت به آبان 1399 کاهش نشان می دهد. کشندگی کووید-19 در آن زمان در ایران برابر 4/5% بود که از نظر رتبه بعد از مکزیک در مقام دوم جهان قرار داشت.

نتیجه گیری: از ابتدای همه گیری کووید-19 تا مرداد 1400، بروز بیماری در ایران بالاتر از متوسط جهانی و چهار منطقه آسیای جنوب شرقی، مدیترانه شرقی و شمال آفریقا، غرب اقیانوس آرام و افریقا می باشد، ولی از مناطق آمریکا و اروپا کمتر بوده است. در مورد کشندگی از متوسط جهانی و پنج منطقه سازمان جهانی بهداشت بیشتر و تنها از منطقه مدیترانه شرقی و شمال آفریقا کمتر می باشد.

نامه به سردبیر


مسئولیت های اجتماعی شهروندان در پیشگیری و کنترل بیماری کووید-19

موسی بامیر (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 8 شماره 4, 1 شهریور 2021, صفحه 136-138
https://doi.org/10.22037/ch.v8i4.31533

کوید-19، بزرگترین مشکل بهداشت جهانی قرن حاضر محسوب می­شود و به همین علت مستندات علمی و سیاسی جهان در تکاپو شناسایی مناسب ترین رویکردهای بالینی­، اپیدمیولوژیکی­، اقتصادی و اجتماعی برای تقابل با این چالش جهانی می باشند. اما­، عدم قطعیتی بر اقدامات و سیاست­هایی موجود برای مهار و کاهش اپیدمی حاکم است. در حال حاضر، دو استراتژی اصلی در مبارزه با COVID-19 اتخاذ شده است؛ اولین استراتژی، مربوط به ساختار سیستم های بهداشتی و درمانی است­، که دولتها در کشورهای مختلف بدنبال گسترش موارد کلینیکی، وضع قوانین، قرنطینه و محدودیت سفر و ... می باشد، اما ظرفیت آزمایش محدود­، کمبود کارکنان آموزش دیده مورد نیاز برای تشخیص و واحدهای مراقبت ویژه (ICU) ، ونتیلاتورهای ناکافی و امکانات ICU ،کمبود تجهیزات محافظتی و کمبود بودجه و همچنین تاثیر این محدودیت ها بر اقتصاد، نمی توانند برای مدت طولانی ادامه یابد بنابراین پشتیبانی دیگر نیاز مند می باشد، این پشتیبانی که مربوط به نقش شهروندان یک جامعه و تغییر رفتار خود جهت کاهش و کنترل این ویروس می باشد، نمایان می شود. در زمینه همه گیری ، هیچ یک از این سه دیدگاه آشنایی و یادگیری، پیشگیری و سرکوب بیماری را نمی توان به تنهایی در نظر گرفت­. یعنی مشارکت جامعه در مبارزه با COVID-19 باید برای تقویت سیستم بهداشت و دفاع از سیستم حمایت اجتماعی و دموکراسی جامعه در نظر گرفت