مقالات پژوهشی اصیل


تأثیر الگوهای ارتباطی خانواده بر میزان اضطراب اجتماعی در دانش‌آموزان دوره‌ دوم متوسطه

محمدرضا ساکی, پروین درفشان (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 9 شماره 3, 14 June 2022, صفحه 1-12
https://doi.org/10.22037/ch.v9i3.31340

زمینه و هدف: اختلالات اضطرابی یکی از شایع ترین اختلال‌های دوران نوجوانی و جوانی است که می تواند متأثر از الگوی ارتباطی خانواده باشد. هدف از این پژوهش تعیین تأثیر الگوهای ارتباطی خانواده بر میزان اضطراب اجتماعی در دانش‌آموزان دوره‌ دوم متوسطه شهرستان اهواز در سال 1398 بود.

روش و مواد: این پژوهش از نوع مقطعی بود که به روش توصیفی- همبستگی اجرا شد. جامعه آماری این تحقیق، دانش‌آموزان پسر و دختر مقطع متوسطه دوم شاغل به تحصیل در شهرستان اهواز در سال 1398 بودند. با روش نمونه‌گیری تصادفی چند مرحله‌ای تعداد 395 دانش‌آموز انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه مشخصات دموگرافیک، پرسشنامه الگوی ارتباطی و پرسشنامه‌ استاندارد اضطراب اجتماعی نوجوانان بود. داده‌های این پژوهش با استفاده از نرم افزار SPSS-26 و با محاسبه ضرایب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته ها: کاهش  الگوی ارتباطی گفت و شنود با میانگین (انحراف معیار) (1/13)9/33 با افزایش اضطراب اجتماعی با میانگین (انحراف معیار) (4/18) 6/80 همراه بود (005/0>P). همچنین با افزایش میزان الگوی همنوایی با میانگین (انحراف معیار) (3/10)2/19، میزان اضطراب اجتماعی با میانگین (انحراف معیار) (4/18) 6/80 کاهش یافت (00/50>P).

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که با کاهش الگوی ارتباطی خانواده بر مبنای گفت و شنود و افزایش الگوی ارتباطی جهت گیری همنوایی میزان اضطراب اجتماعی در دانش‌آموزان افزایش یافت.

زمینه و هدف: اختلال اضطراب اجتماعی از شایع­ترین و مهم ترین بیماری­های روان­شناختی در حوزه اختلالات اضطرابی می­باشد که می­تواند تأثیرات منفی بر زندگی تحصیلی داشته باشد. هدف پژوهش حاضر، تبیین روابط ساختاری بین سیستم­های مغزی رفتاری و اضطراب اجتماعی دانشجویان براساس نقش میانجی ناگویی خلقی و راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان بود.

روش و مواد: پژوهش حاضر همبستگی و از نوع مدل­سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی قوچان در سال تحصیلی 98-1397 بود که از بین آن­ها تعداد 282 نفر به روش نمونه­گیری خوشه­ای چندمرحله­ای انتخاب شدند. شرکت­کنندگان به پرسشنامه­های مقیاس بازداری/فعال سازی­رفتاری، پرسشنامه هراس اجتماعی، پرسشنامه نظم­جویی شناختی­هیجان و مقیاس ناگویی­خلقی پاسخ دادند. داده‌ها با روش همبستگی­پیرسون و مدل­سازی معادلات­ساختاری و نرم­افزارهایAMOS-25  و SPSS-25 تحلیل­شد. سطح معناداری آزمون­ها در این پژوهش، 05/0 در نظر گرفته شد.  

یافته ها: با افزایش میانگین (انحراف معیار) (1/3) 9/14 نمره سیستم بازداری رفتاری، اضطراب اجتماعی با (2/9) 9/23، نظم­جویی شناختی هیجان سازش­نایافته با (9/8) 1/37 و ناگویی خلقی با (8/9) 1/50 افزایش می­یابد (01/0>P). با افزایش میانگین (انحراف معیار) 8/22 (5/4) نمره سیستم فعال­سازی رفتاری، اضطراب اجتماعی و ناگویی خلقی کاهش می­یابد (001/0>P). همچنین با افزایش راهبردهای نظم­جویی سازش­نایافته، اضطراب اجتماعی افزایش می­یابد (001/0>P). با افزایش ناگویی خلقی نیز، اضطراب اجتماعی افزایش می­یابد (001/0>P). اثر سیستم فعال­سازی رفتاری بر راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان سازش­نایافته تایید نشد. راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان سازش­نایافته و ناگویی­خلقی در رابطه بین سیستم بازداری رفتاری با اضطراب اجتماعی نقش واسطه­ای داشت به این صورت که با اثر مستقیم سیستم بازداری رفتاری (28/0=β)، نظم­جویی شناختی هیجان سازش­نایافته (41/0=β) و ناگویی خلقی (24/0=β)، اضطراب اجتماعی افزایش یافت.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد با افزایش سیستم بازداری رفتاری، اضطراب اجتماعی، نظم­جویی شناختی هیجان سازش­نایافته و ناگویی خلقی افزایش یافت و با افزایش سیستم فعال­سازی رفتاری، اضطراب اجتماعی و ناگویی خلقی کاهش یافت. همچنین با افزایش راهبردهای نظم­جویی سازش­نایافته، اضطراب اجتماعی و با افزایش ناگویی خلقی، اضطراب اجتماعی افزایش یافت.  راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان سازش­نایافته و ناگویی­خلقی در رابطه بین سیستم بازداری رفتاری با اضطراب اجتماعی نقش واسطه­ای داشت.

تبیین روابط ساختاری کیفیت زندگی بر اساس سازگاری هیجانی و سازگاری زناشویی با میانجی‌گری راهبردهای مقابله‌ای در زنان مبتلا به سندرم پلی‌کیستیک تخمدان

طاهره مرشدی, مهدیه صالحی, ولی الله فرزاد, فریبا حسنی, الهام شکیبازاده (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 9 شماره 3, 14 June 2022, صفحه 27-39
https://doi.org/10.22037/ch.v9i3.31376

زمینه و هدف: بیماری سندرم تخمدان پلی‌کیستیک به دلیل عوارض جسمی و روان‌شناختی زیاد، منجر به کاهش کیفیت زندگی شده است. هدف از انجام این پژوهش تبیین روابط ساختاری کیفیت زندگی بر اساس سازگاری هیجانی و سازگاری زناشویی با میانجی‌گری راهبردهای مقابله‌ای در زنان مبتلا به سندرم پلی‌کیستیک تخمدان بود.

روش و مواد: این پژوهش به روش همبستگي با استفاده از مدل‌یابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه زنان متأهل ‌20 تا 50 سال دارای سندرم تخمدان پلي كيستيك مراجعه کننده به بیمارستان‌های تحت پوشش دانشگاه های علوم پزشکی شهر تهران ‌(آزاد و دولتی) ‌در سال 99-1398 بودند. از بین بیمارستان‌های دارای کلینیک زنان در شهر تهران بیمارستان بوعلی و بیمارستان جامع آرش با روش نمونه‌‌‌گیری تصادفی ساده در نظر گرفته شد و تعداد 300 نفر نمونه با روش نمونه‌‌گیری در دسترس از بین زنان دارای سندرم تخمدان پلي كيستيك مراجعه‌کننده به این مراکز انتخاب شدند. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه های ‌سازگاری هیجانی، ‌سازگاری زناشویی، ‌راهبردهای مقابله‌ای و کیفیت زندگی جمع آوری شدند و با استفاده از نرم افزارهای PLS و SPSS.25 با روش همبستگی-پیرسون و مدل سازی معادلات ساختاری و تحلیل شدند.

یافته ها: با افزایش نمره سازگاری هیجانی با میانگین (انحراف معیار) 1/94 (2/1) و سازگاری زناشویی با 1/103 (2/1)، نمره کیفیت زندگی با میانگین (انحراف معیار) 7/77 (73/0) افزایش یافت (01/0>P). همچنین با افزایش میانگین (انحراف معیار) راهبرد مسأله مدار 7/48 (5/8) نمره کیفیت زندگی افزایش و با افزایش راهبرد هیجان مدار با میانگین (انحراف معیار) 1/53 (6/9)، نمره کیفیت زندگی کاهش یافت (01/0>P). راهبرد مقابله ای مسئله مدار (28/0=β) و هیجان مدار (24/0-=β) در رابطه بین سازگاری هیجانی و کیفیت زندگی نقش واسطه ای داشت به این صورت که با افزایش میزان راهبرد مقابله ای مسئله مدار، و کاهش میزان راهبرد مقابله ای هیجان مدار، نمره کیفیت زندگی افزایش یافت. راهبرد مقابله ای مسئله مدار (32/0=β) و هیجان مدار (30/0-=β) در رابطه بین سازگاری زناشویی و کیفیت زندگی نقش واسطه ای داشت به این صورت که با افزایش راهبرد مقابله ای مسئله مدار، و کاهش راهبرد مقابله ای هیجان مدار، نمره کیفیت زندگی افزایش یافت.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد سازگاری هیجانی و زناشویی هر دو موجب بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلا به سندرم تخمدان
پلی کیستیک شد. راهبرد مسأله مدار نیز با بهبود کیفیت زندگی همراه بود اما راهبرد هیجان مدار موجب بدتر شدن کیفیت زندگی شد. علاوه بر این راهبرد مقابله ای مسئله مدار و هیجان مدار در رابطه بین سازگاری هیجانی و سازگاری زناشویی با کیفیت زندگی نقش واسطه ای داشت، یعنی با افزایش راهبرد مسأله مدار، کیفیت زندگی بهتر و با افزایش راهبرد هیجان مدار کیفیت زندگی بدتر شد.

تأثیر هشت هفته فعالیت بدنی با رویکرد تعامل مدرسه و خانواده بر رشد اجتماعی و شاخص توده بدنی کودکان چاق: یک مطالعه راهنما

مجتبی برارزاده گریودهی, صالح رفیعی, سیدکاظم موسوی ساداتی, عبدالله قاسمی, الهه عرب عامری (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 9 شماره 3, 14 June 2022, صفحه 40-51
https://doi.org/10.22037/ch.v9i3.31421

زمینه و هدف: چاقی علاوه بر بالابردن خطر ابتلا به بیماری­های قلبی و عروقی، مشکلات اجتماعی و عاطفی نیز برای کودکان به همراه دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر هشت هفته فعالیت بدنی با رویکرد تعامل مدرسه و خانواده بر رشد اجتماعی و شاخص توده بدنی کودکان چاق انجام شد.

روش و مواد: پژوهش حاضر نيمه آزمایش با طرح پیش­آزمون و پس­آزمون با گروه شاهد بود. 30 دانش­آموز پسر 9 تا 11 ساله چاق با شاخص توده بدنی بالای 5/32 که در سال تحصیلی 98-1397 در شهرستان بابل مشغول به تحصیل بودند به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه شاهد و آزمایش قرار گرفتند. ابتدا از هر دو گروه پیش آزمون به عمل آمد. شاخص توده بدنی از تقسيم وزن برحسب كيلوگرم بر مجذور قد برحسب متر محاسبه شد و برای ارزیابی مهارت اجتماعی از مقیاسWildland  (1953) استفاده شد. گروه آزمایش به مدت 40 جلسه 90 دقیقه­ای در برنامه آموزشی شرکت کردند و گروه شاهد فقط به انجام فعالیت­های روزمره پرداختند. بعد از پايان مداخله، از هر دو گروه پس­ آزمون به عمل آمد. داده­ها با استفاده از تحليل کوواریانس در سطح خطای 05/0 با نرم افزار SPSS-19 بررسي شدند. 

یافته ها: در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) شاخص توده بدنی از (97/0) 5/33 در پیش آزمون به (92/0) 7/32 در پس آزمون کاهش یافت (001/0P˂). در گروه شاهد میانگین (انحراف معیار) شاخص توده بدنی از (37/0) 1/33 در پیش آزمون به (36/0) 6/33 در پس آزمون رسید که تفاوتی نداشت. همچنین در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) رشد اجتماعی از (6/3) 9/28 در پیش آزمون به (1/7) 7/51 در پس آزمون افزایش یافت (001/0P˂). در گروه شاهد میانگین (انحراف معیار) رشد اجتماعی از (3/4) 9/29 در پیش آزمون به (7/10) 2/35 در پس آزمون رسید که تفاوتی نداشت.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد که فعالیت بدنی با رویکرد تعامل مدرسه و خانواده بهبود معناداری در رشد اجتماعی و کاهش شاخص توده بدنی پسران چاق ایجاد کرد.

زمینه و هدف: زندگی تحصیلی از مهم ترین دوره های زندگی فرد است که بر تربیت و یادگیری مؤثر و موفقیت آمیز دانش آموزان تأثیر می گذارد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش یادگیری مشارکتی و خودتنظیمی تحصیلی بر خودکارآمدی تحصیلی و تفکر انتقادی در دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهر اهواز صورت پذیرفت.

روش و مواد: طرح پژوهش، شبه آزمایشی با پیش‌آزمون- پس‌آزمون و گروه گواه و پیگیری بودکه با مشارکت 45 نفر از دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهر اهواز در سال 1398، که به روش خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شده بودند، انجام شد. پیش از شروع مداخله برای سه گروه، پیش آزمون اجرا شد. ابزار گردآوری اطلاعات مقیاس خودکارآمدی تحصيلي Owen and Feraman و پرسشنامه استاندارد تفکر انتقادی رجایی بود. پس از آموزش به گروه های آزمایشی، پس آزمون اجرا شد و بعد از دو ماه برای سنجش پایداری آموزش ها پیگیری انجام شد. تجزیه و تحلیل داده‌ها با نرم افزار SPSS-24 و با تحليل کواريانس و آزمون تعقيبي انجام شد. 

یافته ها: در گروه آموزش یادگیری مشارکتی، میانگین (انحراف معیار) خودکارآمدی از (6/6) 6/74 در پیش آزمون به (5/5) 5/78 در پس آزمون افزایش یافت (001/0>P) و در دوره پیگیری به (5/6) 8/74 رسید که اثربخشی پایدار نبود. در گروه آموزش خودتنظیمی تحصیلی میانگین (انحراف معیار) خودکارآمدی از (5/3) 6/69 در پیش آزمون به (4/3) 8/78 در پس آزمون افزایش یافت (001/0>P) و در دوره پیگیری نیز به (4/3) 4/78 رسید که اثربخشی پایدار بود (05/0>P). در گروه گواه میانگین (انحراف معیار) خودکارآمدی از (3/3) 2/72 در پیش آزمون به (6/3) 8/72 در پس آزمون و (5/3) 8/72 در پیگیری رسید که تفاوتی نداشت. در گروه آموزش یادگیری مشارکتی، میانگین (انحراف معیار) تفکر انتقادی از (3/5) 9/69 در پیش آزمون به (8/5) 79 در پس آزمون افزایش یافت (001/0>P) و در دوره پیگیری به (6/5) 3/70 رسید که اثربخشی پایدار نبود. در گروه آموزش خودتنظیمی تحصیلی میانگین (انحراف معیار) تفکر انتقادی از (5/4) 69 در پیش آزمون به (5/4) 77 در پس آزمون افزایش یافت (001/0>P) و در دوره پیگیری نیز به (4) 9/69 رسید که اثربخشی پایدار نبود. در گروه گواه میانگین (انحراف معیار) خودکارآمدی از (2/5) 4/69 در پیش آزمون به (4) 1/69 در پس آزمون و (9/4) 8/69 در پیگیری رسید که تفاوتی نداشت.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد آموزش یادگیری مشارکتی و آموزش خودتنظیمی تحصیلی بر بهبود خودکارآمدی تحصیلی و تفکر انتقادی در دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهر اهواز مؤثر بود. همچنین اثربخشی آموزش خودتنظیمی تحصیلی بر افزایش خودکارآمدی تحصیلی بیشتر از اثربخشی آموزش یادگیری مشارکتی بود اما بین اثربخشی دو مداخله در تفکر انتقادی تفاوت معنی داری وجود نداشت.

گرایش به طلاق زنان براساس باورهای غیرمنطقی ارتباطی و تمایزیافتگی فردی با نقش واسطه ای عملکرد جنسی و سرخوردگی زناشویی

ابو الفضل حسینی قیداری, محمود گودرزی, حمزه احمدیان, یحیی یاراحمدی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 9 شماره 3, 14 June 2022, صفحه 67-79
https://doi.org/10.22037/ch.v9i3.31199

زمینه و هدف: روابط زوجین مهم ترین عامل در حفظ و نگهداری خانواده است. وجود هرگونه آسیب روانشناختی در روابط زوجین، احتمال جدایی افزایش می یابد. این مطالعه با هدف تعیین گرایش به طلاق در میان زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران براساس باورهای غیرمنطقی ارتباطی و تمایزیافتگی فردی با نقش واسطه ای عملکرد جنسی و سرخوردگی زناشویی در سال 1398 انجام شد.

روش و مواد: روش تحقيق پيمايشی از نوع همبستگی و تحلیلی بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان متأهل مراجعه کننده به مراکز مشاوره در شهر تهران بود که با روش نمونه گیری در دسترس 240 نفر از آنان انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات با استفاده از پرسشنامه های استاندارد شده باورهای ارتباطی، تمایزیافتگی فردی، عملکرد جنسی زنان، سرخوردگی زناشویی و گرایش به طلاق بود. داده ها با استفاده از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر و با نرم افزار SPSS-24 تجزیه و تحلیل شد.

یافته ها بین باورهای ارتباط غیرمنطقی و تمایل به طلاق زنان رابطه مستقیم مستقیم ضعیفی وجود داشت (21/0=r). افزایش نمره باورهای ارتباط غیرمنطقی زنان با میانگین (انحراف معیار) 8/150(7/19) میزان گرایش به طلاق با میانگین (انحراف معیار) 51 ( 6/10) افزایش یافت. بین تمایز فردی و تمایل به طلاق زنان رابطه غیرمستقیم ضعیفی وجود داشت (17/0-=r). کاهش نمره تمایز فردی با میانگین (انحراف معیار) 5/198 (1/35) با نمره تمایل به طلاق همراه بود (001/0>P). بین عملکرد جنسی و تمایل به طلاق زنان رابطه غیرمستقیم ضعیفی وجود داشت (23/0-=r). کاهش نمره عملکرد جنسی با میانگین (انحراف معیار) 7/71(1/20) با تمایل به طلاق بالاتر همراه بود (001/0>P). بین ناامیدی زناشویی با تمایل به طلاق رابطه مستقیم قوی وجود داشت (73/0=r). افزایش نمره سرخوردگی زناشویی با میانگین (انحراف معیار) 7/57 (2/12) با افزایش تمایل به طلاق همراه بود (001/0>P). از این رو، باورهای ارتباطی غیرمنطقی و تمایز فردی با نقش میانجی عملکرد جنسی و ناامیدی زناشویی ممکن است 59 درصد از تمایل زنان به طلاق را پیش‌بینی کند.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که با افزایش باورهای غیرمنطقی ارتباطی و کاهش تمایزیافتگی فردی، گرایش به طلاق افزایش یافت. علاوه بر این با کاهش عملکرد جنسی و افزایش سرخوردگی زناشویی نیز گرایش به طلاق افزایش یافت.

زمینه و هدف: بیماری دیابت یک اختلال متابولیکی است که با بسیاری از مشکلات جدی پزشکی، روانپزشکی، خانوادگی، شغلی، قانونی و مالی رابطه دارد. هدف این مطالعه تعیین نقش میانجی سرمایه روانشناختی در رابطه بین خودکارآمدی در مدیریت دیابت، سبک زندگی و ادراک بیماری با رفتار خودمراقبتی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو در دو کشور ایران و دانمارک می باشد.

روش و مواد: این مطالعه همبستگی با مشارکت بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 عضو انجمن دیابت استان مازندران و شهر ارهوس کشور دانمارک انجام گرفت. تعداد نمونه 432 نفر بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های رفتارهای خودمراقبتی بیماران مبتلا به دیابت، سبک زندگی، ادراک بیماری، سرمایه روانشناختی و مقیاس خودکارآمدی مدیریت دیابت جمع آوری شد. براي تجزیه و تحليل داده های پژوهش از مدل سازی معادلات ساختاری با بکارگیری نرم افزارهای SPSS-22 و SmartPLS  3.3.3 استفاده شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن در گروه بیماران ایرانی 1/42 (8/7) و بیماران دانمارکی 6/40 (3/7) بود. ادراک بیماری (645/0 =β، 992/9t=)، سبک زندگی (423/0 =β، 374/4t=)، خودکارآمدی (475/0 =β، 091/5t=) و سرمایه روانشناختی (501/0 =β، 876/8t= ) به صورت مستقیم و مثبت بر رفتارهای خودمراقبتی در بین بیماران ایرانی اثر داشت. همچنین در بین بیماران دانمارکی ادراک بیماری (624/0 =β، 974/9t=)، سبک زندگی (355/0 =β، 109/3t=)، خودکارآمدی (467/0 =β، 859/4t=) و سرمایه روانشناختی (506/0 =β، 908/8t=) به صورت مستقیم و مثبت بر رفتارهای خودمراقبتی تأثیرگذار بود.

نتیجه‌گیری: مطالعه نشان داد سرمایه روانشناختی در رابطه بین خودکارآمدی، ادراک بیماری و سبک زندگی با رفتار خودمراقبتی نقش واسطه ای داشت، به این صورت که با اثر مستقیم خودکارآمدی بر سرمایه روانشناختی، ادراک بیماری و سبک زندگی، رفتار خودمراقبتی افزایش یافت.

کامنتری


دسترسی همگانی و برابر به سلامت، ضرورتی فروگذاشته

سیمین کاظمی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 9 شماره 3, 14 June 2022, صفحه 95-106
https://doi.org/10.22037/ch.v9i1.31636

با وجود موفقیت های پزشکی در بهبود وضعیت سلامت، مشکل دیگری ظهور کرده است که انسان ها را از رسیدن به سلامت باز
می دارد و آن فقدان دسترسی همگانی به خدمات پزشکی است. در ایران از ورود پزشکی نوین تا استقرار آن و تأسیس نظام مراقبت سلامت مسیری طولانی طی شده، ولی دسترسی همگانی و برابر به سلامت هنوز میسر نشده است. از این رو مروری بر دوره های مختلف معاصر برای واکاوی حق دسترسی همگانی و برابر به سلامت از خلال تحولاتی که در نظام سلامت صورت گرفته است، ضروری به نظر می رسد.