سرمقاله یا سخن ویژه


سیاست جمعیتی جمهوری اسلامی ایران: مرحله خردورزی

علی اصغر کلاهی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 108-111
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.24405

بدون تردید نیروی انسانی هر کشور عامل اصلی توسعه پایدار آن می باشد. البته شرط اساسی آن داشتن برنامه و آمادگی برای تربیت، توانمندی سازی و بکار گیری نیروی انسانی در جهت اهداف توسعه می باشد. به هر جای دنیا که بنگریم، پیشرفت با بهره مندی از نیروی انسانی کارآمد و مولد ایجاد شده است. آنچه که تعداد و توزیع سنی جمعیت زمان حال را تعیین کرده، رفتار باروری ما در گذشته بوده است. و رفتار باروری فعلی ما نیز تعیین کننده تعداد و توزیع جمعیت کشور در سال های بعدی خواهد بود. بنابراین جمعیت شناسی علمی است که برنامه ریزان را قادر می سازد بتوانند آینده را پیش بینی کرده و بر اساس الزامات و مقتضیات، سیاست جمعیتی بلند مدت کشور خود را تعیین کنند. با اینکه این علم دست کم از مدت 200 سال پیش کاربردی شده است، ولی در کشور ما رغبت چندانی برای بکار گیری آن نشان داده نشده است. در حالی که سیاست جمعیتی یک سیاست چند نسلی است ولی در زمان معاصر و در کمتر از 40 سال سیاست جمعیتی در ایران چهار بار تغییر یافته است. 1) سیاست تحدید موالید در دهه 50 شمسی 2) سیاست تشویقی عیرکارشناسی و شتاب زده 1358 تا اواخر دهه 60 شمسی 3) سیاست مجدد تحدید موالید در دهه 70 و 80 شمسی و در نهایت بازگشت به خردمندی یعنی سیاست جایگزینی با افزایش باروری که در سال 1393 اعلام شده است.

در تحلیل این چهار سیاست به نظر می رسد که اتخاذ سیاست تحدید موالید برای مقابله با کاهش ناگهانی و شدید مرگ و میر بعد از سال 1950 احتناب پذیر بود و سیاست مجدد تحدید موالید در مرحله 3 نیز به نوعی مقابله با سیاست تشویقی مرحله 2 محسوب می شود. ولی سیاست مرحله 2 شتابزده و بدون در نظر گرفتن عواقب آن اتخاذ شده بود. در مورد مرحله 4 یا بازگشت به عقل گرایی، شاهد توجه به دانش قطعی جمعیت شناسی هستیم که حداقل هدف آن سطح جایگزینی
می باشد. سخن کوتاه کنیم که اهمیت ویژه این سیاست در پیشرفت کشور آشکار و بندهای آن خود گویای خردمندی و آینده نگری است. انتظار می رود که جامعه علمی و فرهیختگان نیر تلاش کنند تا ایفاگر نقش متناسب با جایگاه علمی خود در تحقق عینی مفاد آن باشند.

سیاست‌های کلی جمعیت (1)

1. ارتقاء پویایی، بالندگی و جوانی جمعیت با افزایش نرخ باروری به بیش از سطح جانشینی.

2. رفع موانع ازدواج، تسهیل و ترویج تشکیل خانواده و افزایش فرزند، کاهش سن ازدواج و حمایت از زوج‌های جوان و توانمندسازی آنان در تأمین هزینه‌های زندگی و تربیت نسل صالح و کارآمد.

3. اختصاص تسهیلات مناسب برای مادران به ویژه در دوره بارداری و شیردهی و پوشش بیمه‌ای هزینه‌های زایمان و درمان ناباروری مردان و زنان و تقویت نهادها و مؤسسات حمایتی ذی‌ربط.

4. تحکیم بنیان و پایداری خانواده با اصلاح و تکمیل آموزش‌های عمومی درباره اصالت کانون خانواده و فرزند پروری و با تأکید بر آموزش‌ مهارت‌های زندگی و ارتباطی و ارائه خدمات مشاوره‌ای بر مبنای فرهنگ و ارزش‌های اسلامی- ایرانی و توسعه و تقویت نظام تأمین اجتماعی، خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت‌های پزشکی در جهت سلامت باروری و فرزندآوری.

5. ترویج و نهادینه‌سازی سبک زندگی اسلامی- ایرانی و مقابله با ابعاد نامطلوب سبک زندگی غربی.

6. ارتقاء امید به زندگی، تأمین سلامت و تغذیه سالم جمعیت و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، به ویژه اعتیاد، سوانح، آلودگی‌های زیست محیطی و بیماری‌ها.

7. فرهنگ سازی برای احترام و تکریم سالمندان و ایجاد شرایط لازم برای تأمین سلامت و نگهداری آنان در خانواده و پیش‌بینی ساز و کار لازم برای بهره‌مندی از تجارب و توانمندی‌های سالمندان در عرصه‌های مناسب.

8. توانمندسازی جمعیت در سن کار با فرهنگ سازی و اصلاح، تقویت و سازگار کردن نظامات تربیتی و آموزش‌های عمومی، کارآفرینی، فنی ـ حرفه‌ای و تخصصی با نیازهای جامعه و استعدادها و علایق آنان در جهت ایجاد اشتغال مؤثر و مولّد.

 9. باز توزیع فضایی و جغرافیایی جمعیت، متناسب با ظرفیت زیستی با تأکید بر تأمین آب با هدف توزیع متعادل و کاهش فشار جمعیتی.

10. حفظ و جذب جمعیت در روستاها و مناطق مرزی و کم تراکم و ایجاد مراکز جدید جمعیتی به ویژه در جزایر و سواحل خلیج فارس و دریای عمان از طریق توسعه شبکه‌های زیربنایی، حمایت و تشویق سرمایه‌گذاری و ایجاد فضای کسب و کار با درآمد کافی.

11. مدیریت مهاجرت به داخل و خارج هماهنگ با سیاست‌های کلی جمعیت با تدوین و اجرای ساز و کارهای مناسب.

12. تشویق ایرانیان خارج از کشور برای حضور و سرمایه گذاری، و بهره‌گیری از ظرفیت‌ها و توانایی‌های آنان.

13. تقویت مؤلفه‌های هویت‌بخش ملی (ایرانی، اسلامی، انقلابی) و ارتقاء وفاق و همگرایی اجتماعی در پهنه سرزمینی به ویژه در میان مرزنشینان و ایرانیان خارج از کشور.

14. رصد مستمر سیاست‌های جمعیتی در ابعاد کمی و کیفی با ایجاد ساز و کار مناسب و تدوین شاخص‌های بومی توسعه انسانی و انجام پژوهش‌های جمعیتی و توسعه انسانی.

این سرمقاله با هدف توجه خوانندگان محترم به سرمقاله "تحولات فرهنگی، تداوم باروری پایین و سیاست جمعیتی ایران" و مقاله "دلایل عدم تمایل به فرزندآوری در شهر تهران" در همین شماره مجله نوشته شد.

 

تحولات فرهنگی، تداوم باروری پایین و سیاست جمعیتی ایران

امیر عرفانی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 112-115
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.23366

میزان های باروری در اکثر کشورهای توسعه یافته و برخی از کشورهای در حال توسعه، از جمله ایران، به زیر سطح جایگزین (کمتر از دو فرزند به ازای هر زن) کاهش یافته است. طی دو دهه گذشته، میزان باروری کل در ایران (میانگین تعداد فرزندان به ازای هر زن)، زیر سطح جایگزین باقی مانده است، به طوری که از دو فرزند به ازای هر زن در سال 1379 (1)، به 8/1 در سال 1385 و سپس 6/1 در سال 1395 کاهش یافته است (2 و 3). تداوم میزان زیر سطح جایگزین باروری دغدغه رو به افزایش کشورهای با باروری پایین است، چرا که سالخوردگی جمعیت و کاهش نیروی کار را تسریع می بخشد، و در نتیجه پیامدهای منفی جدی ای برای توسعه اقتصادی کشور خواهد داشت. بدین جهت، سیاست های جمعیتی که موجب کاهش پیامدهای ناگوار اقتصادی اجتماعی ناشی از باروری پایین می شوند مورد توجه فزاینده ای قرار می گیرند. 

این سیاست ها شامل اقداماتی است که در پی معکوس کردن کاهش باروری هستند و یا به دنبال سازگاری و انطباق با روندهای پایین باروری هستند. دسته اول این اقدامات که در پی افزایش باروری هستند عبارتند از اقدامات مثبت، مانند افزایش مشوق های اقتصادی و کاهش هزینه های تولد اضافی، و اقدامات منفی شامل محدود کردن دسترسی به روش های کنترل باروری است. با این حال، افزایش باروری از طریق مداخله دولت، دشوارتر و پرهزینه تر از کاهش دادن باروری است، و حداقل اثر را روی افزایش باروری در بسیاری از کشورهای غربی داشته است. استفاده از اقدامات منفی در گذشته نیز منجر به افزایش موقتی باروری همراه با افزایش در بیماری و مرگ و میر مادران ناشی از ختم بارداری های ناخواسته از طریق سقط جنین ناایمن شده است. نمونه اخیر از اقدامات منفی، محدود کردن خدمات دولتی تنظیم خانواده در ایران است. این محدودیت بیشتر دسترسی زنان در طبقات اجتماعی اقتصادی پایین با تعداد زیاد فرزند را به روش های پیشگیری دولتی (یعنی عقیم سازی، IUD و تزریقی) محدود کرد (4)، بدون آنکه کم ترین اثری بر افزایش باروری داشته باشد، زیرا فقط 7% کاهش باروری در کشور مربوط به استفاده از روش های دولتی پیشگیری از بارداری است (5). 

با توجه به موفقیت حداقلی سیاست های افزایش باروری، بسیاری از کشورهای دارای باروری پایین تصمیم گرفتند تا خدمات اجتماعی مرتبط با سن، مانند نظام مراقبت بهداشتی، تأمین اجتماعی، نظام بازنشستگی و آموزشی، را با روندهای پایین باروری و ساختار جمعیت سالمند تطبیق دهند. این تطابق با استفاده از اقداماتی چون افزایش سن بازنشستگی، پذیرش مهاجران و تغییر نظام های آموزشی، مالیات و سلامت انجام گرفت. وضعیت کنونی ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور آمادگی اجرای چنین اقدامات تطبیقی را هنوز ندارد.

بنابراین برای دستیابی به یک سیاست جمعیتی مناسب جهت مقابله با تداوم باروری زیر سطح جایگزین در کشور، ضروری است که درک درستی از شکل گیری قصد باروری یک فرد متأهل داشت، چون قصد و نیت باروری به عنوان پیش گویی کننده کلیدی رفتار باروری شناخته می شود. در این شماره از مجله سلامت اجتماعی، عرفانی و همکاران یافته های جدیدی را درباره شناخت قصد باروری زوجین ساکن شهر تهران و دلایل عدم تمایل آنها برای فرزندآوری ارایه می کنند. یافته های این تحقیق تأثیر گرایش به ارزشهای فردگرایانه، مانند اولویت علایق و نیازهای فردی بر فرزندآوری، را نمایش می دهد؛ به طوری که این تحولات فرهنگی بیشتر در بین افراد در طبقات بالای اجتماعی و اقتصادی جامعه دیده می شوند. یعنی افرادی که علی رغم برخورداری از امکانات اقتصادی و اجتماعی لازم برای داشتن فرزند و تربیت و پروش آنها، تمایلی به داشتن فرزند ندارند.

علاوه بر یافته های این تحقیق، سایر شواهد و داده ها از جامعه ایران نشان دهنده این واقعیت است که ایران وارد مرحله دوم گذار جمعیت شناختی شده است که تداوم باروری پایین را مربوط به چرخش فرهنگی از ارزش های سنتی خانواده محور به ارزش ها و هنجارهای اخلاقی فرد محور می داند. این تحول فرهنگی نخست در اروپا رخ داد، و سپس به شمال آمریکا گسترش یافت و اکنون به آسیا رسیده است (6). در واقع، هنجارهای فردی در حال ظهور، ارزش کمتری برای ازدواج و واحد خانواده قائل هستند و پذیرای اشکال متفاوتی از خانواده، از جمله تک والدی، زندگی مشترک بدون ازدواج، طلاق و خانواده بدون فرزند هستند. شواهد دیگری از مطالعات اخیر در ایران، ظهور چنین تغییرات فرهنگی از جمله رشد ارزش های مادی گرایانه و فردگرایی (7)، افزایش خانواده های تک فرزند یا بدون فرزند، تاخیر در ازدواج و تشکیل خانواده، افزایش میزان طلاق و ازدواج های در حال فروپاشی، میزان های در حال افزایش سقط جنین (8)، افزایش روابط جنسی پیش از ازدواج و زندگی مشترک بدون ازدواج و نگرش مثبت نسبت به دوستی ها و روابط جنسی پیش از ازدواج را ثبت کرده اند.

بنابراین، فرد گرایی، به منزله اولویت دادن به رفاه و ابراز عقاید و خصوصیات خود، انتخاب شریک زندگی خود و شکل مورد دلخواه روابط و تعداد فرزندان، و تصمیم گیری در مورد تشکیل خانواده و فرزند آوری بر اساس علایق فردی، مبنای سطح پایین باروری است. در نتیجه، اگر دولت تصمیم به اتخاذ هرگونه اقدام و سیاستی برای افزایش باروری در کشور داشته باشد، کاملا ضروری است که چرخش فرهنگی اخیر به سمت ارزش ها و هنجارهای فردگرایانه، که تصمیم گیری افراد برای فرزندآوری را تحت تأثیر قرار می دهند، را به حساب آورد.

 

مقالات پژوهشی اصیل


دلایل عدم تمایل به فرزندآوری در شهر تهران

امیر عرفانی, جواد شجاعی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 116-129
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.22583

زمینه و هدف: طی دو دهه گذشته میزان باروری در ایران زیر سطح جایگزین (دو فرزند) باقی مانده است که در صورت تداوم آن، به واسطه سالخوردگی جمعیت، باعث کاهش نیروی کار فعال مورد نیاز برای رشد اقتصادی کشور می شود. هدف این پژوهش تعیین دلایل عدم تمایل زوجین شهر تهران برای خواستن فرزند می باشد.

روش و مواد: این پژوهش توصیفی، مبتنی است بر داده های پیمایش 1391 قصد باروری که در بین 2267 نفر نمونه تصادفی از جمعیت زنان و مردان متأهل زیر 36 سال ساکن مناطق 22 گانه شهر تهران اجرا شد. نمونه‌ها با استفاده از روش نمونه‌گيري دومرحله‌اي خوشه ای طبقه‌اي تصادفي انتخاب شد. جمع آوری داده ها با استفاده از یک پرسشنامه ساختارمند و از طریق مصاحبه چهره به چهره پرسشگران آموزش دیده با افراد نمونه در درب منازل آنها انجام گرفت. با استفاده از نرم افزار SPSS-24 و تحلیل توصیفی داده ها، دلایل نخواستن فرزند به تفکیک زیر گروه های اقتصادی-اجتماعی جمعیت مورد مطالعه قرار گرفت.

یافته ها: در مجموع، 902 (40%) نفر از پاسخگویان قصد دارند فرزندآوری را متوقف کنند. عدم توانایی برای تأمین هزینه های فرزند دیگر 414 (27%) نفر، داشتن تعداد مورد نظر فرزندان 379 (25%) نفر و نگرانی نسبت به آینده فرزندان 221 (15%) نفر به ترتیب به عنوان مهم ترین دلایل نخواستن فرزند ذکر شده است. تداخل فرزندآوری با علایق، تفریحات، و برنامه-های کاری و تحصیلی 241 (16%) نفر، دلایل مهم دیگر برای نخواستن فرزند است که بیشتر از سوی مردان، دارندگان تحصیلات عالی و درآمد بالا و تک فرزندها و بی فرزندها ذکر شده است. مخالفت همسر 88 (6%) نفر و رابطه زناشویی نامناسب 37 (2%) نفر از دیگر دلایل عدم تمایل به فرزندآوری است.

نتیجه گیری:مطالعه نشان داد که علاوه بر مشکلات اقتصادی، نگرانی از آینده فرزندان و تداخل فرزندآوری با علایق، تفریحات، و برنامه های کاری و تحصیلی فرد دو دلیل مهم فرهنگی و اجتماعی برای نخواستن فرزند است، که ضرورت دارد در تدوین و اصلاح سیاست های جمعیتی به آنها توجه جدی شود.

 

زمینه و هدف: نقش کلیدی تعیین‌کننده‌های اجتماعی در سلامت، درخصوص عملکرد جنسی به عنوان جزئی از سلامت جنسی نیز صدق می‌کند. لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط تعیین‌کننده‌های اجتماعی سلامت با عملکرد جنسی زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی انجام شد.

روش و مواد: این مطالعه توصیفی همبستگی با مشارکت 260 نفر از زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی در سال1395 انجام شد. انتخاب مراکز بطور تصادفی و نمونه‌گیری به روش دردسترس انجام شد. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات فردی، پرسشنامه اجتماعی اقتصادی، مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده چندبعدی و شاخص عملکرد جنسی زنان بود. از نرم‌افزار آماريSPSS-23 و آزمون‌‌های کولموگروف اسمیرنوف، t مستقل، همبستگی پیرسون، رگرسیون خطی به روش enter و گام به گام جهت آنالیز داده‌ها استفاده شد. سطح معناداری آزمون‌ها 05/0 درنظرگرفته شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) نمره کل شاخص عملکرد جنسی زنان 7/25 (8/5) بود. با افزایش میزان تحصیلات زوجین، شاخص دارایی های رفاهی خانوار با میانگین (انحراف معیار) (3/13) 3/85 و برخورداری از حمایت اجتماعی بالاتر (5/13) 1/60، عملکرد جنسی زنان بهتر می شود (05/0>P). شغل زوجین با عملکرد جنسی زنان ارتباط نداشت. تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که حمایت اجتماعی، تحصیلات همسر و شاخص دارایی های رفاهی خانوار به ترتیب بیشترین توانایی پیش-بینی مستقیم عملکرد جنسی زنان را دارند.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد با افزایش سطح حمایت اجتماعی و تحصیلات همسر و شاخص دارایی های رفاهی، نمرات عملکرد جنسی زنان بهتر شد.

اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر تعارض کار- خانواده و بهزیستی روان شناختی زنان متاهل شاغل در شرکت مخابرات

آمنه حاجی کرم, محمد قمری, مجتبی امیری مجد (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 139-148
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.22100

زمینه و هدف: تعارض کار- خانواده نوعي اصطکاک نقش ها است که در آن فشارهاي ناشي از حيطه کار و خانواده از برخي جهات متقابل و ناسازگار است که بهزیستی زنان شاغل را تحت تأثیر قرار می دهد. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر تعارض کار- خانواده و بهزیستی روانی زنان متأهل شاغل در شرکت مخابرات بود.

روش و مواد: روش پژوهش حاضر نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری اين پژوهش كليه کارکنان زن متأهل شرکت مخابرات منطقه تهران در سال 1396 بود که 60 نفر به طور دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. مداخله درمانی برای گروه آزمایش اجرا شد. داده ها با استفاده از مقیاس بهزیستی روانشناختی و پرسشنامه تعارض کار-خانواده جمع آوری شد. تحلیل داده ها، با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره و نرم افزار SPSS-22 انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن آزمودنی ها در گروه آزمایش (4/4) 7/38 و گروه گواه (6/4) 2/37 بود. میانگین (انحراف معیار) تعارض کار-خانواده گروه آزمایش در پیش آزمون (9/1) 1/17 بود که در پس آزمون به (3/2) 9/14 کاهش یافت (01/0>P) اما میانگین (انحراف معیار) گروه گواه در پیش آزمون، (6/1) 5/16 بود که در پس آزمون به (4/1) 1/16 رسید که این تفاوت از نظر آماری معنادار نبود. میانگین (انحراف معیار) بهزیستی روان شناختی گروه آزمایش در پیش آزمون (7/7) 6/41 بود که در پس-آزمون به (9/7) 4/47 افزایش یافت (001/0>P) اما میانگین (انحراف معیار) گروه گواه در پیش آزمون، (4) 5/41 بود که در پس آزمون به (9/3) 8/42 رسید که این تفاوت از نظر آماری معنادار نبود.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که واقعیت درمانی گروهی منجر به کاهش تعارض کار-خانواده و افزایش بهزیستی روان شناختی زنان متأهل شاغل در شرکت مخابرات شده است.

زمینه و هدف: راهبردهاي نظم جويي شناختي هيجان، بخش مهمي از زندگي هر فرد را به خود اختصاص مي‌دهد و آشفتگي در هيجان و تنظيم آن مي‌تواند موجب آسيب هاي رواني شود. این پژوهش با هدف تعیین رابطه بین تنظیم هیجانی، انعطاف پذیری کنشی و خودکارآمدی با خلاقیت هیجانی هنرمندان نقاش شهر اهواز بود.

روش و مواد: روش این پژوهش توصيفي از نوع همبستگي بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه هنرمندان شهر اهواز بود که از این تعداد 200 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه تنظیم هیجانی، مقیاس انعطاف پذیری کنشی، پرسشنامه خودکارآمدی عمومی و پرسشنامه خلاقیت هیجانی استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه با استفاده از نرم افزار SPSS-22 صورت گرفت.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن مشارکت کنندگان (5/7) 7/36 با دامنه سنی از 23 تا 41 سال بود. میانگین (انحراف معیار) تنظیم هیجانی مثبت (7/7) 4/22، خودکارآمدی (9/6) 4/31 و تاب آوری (2/10) 7/48 دارای رابطه مثبت معناداری با خلاقیت هیجانی (7/2) 8/28 است (001/0=P)، به این معنی که با افزایش تنظیم هیجانی مثبت، خودکارآمدی و تاب آوری، میزان خلاقیت هیجانی افزایش می یابد. تاب آوری، خودکارآمدی، تنظیم هیجان مثبت و تنظیم هیجان منفی توانستند 33 درصد از واریانس خلاقیت هیجانی را پیش بینی کنند (001/0>P) و قوی ترین پیش بینی کننده های خلاقیت هیجانی به ترتیب تاب آوری و خودکارآمدی بودند.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد تاب آوری، خودکارآمدی و تنظیم هیجانی مثبت باعث افزایش خلاقیت هیجانی و تنظیم هیجان منفی باعث کاهش خلاقیت هیجانی گردید.

زمینه و هدف: یکی از عمده ترین مسایلی که در نحوه حل تعارضات زوجین مورد توجه قرار می گیرد، کسب مهارت هاي ارتباطی نسبت به یکدیگر است. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی طرحواره درمانی، درمان مبتنی بر شفقت و رفتار درمانی دیالیکتیکی بر تعارضات زناشویی زنان مراجعه کننده به اورژانس اجتماعی شهرستان های تنکابن و رامسر انجام گرفت.

روش و مواد: این پژوهش کاربردی از منظر روش‌شناختی طرح پژوهش نیمه آزمایشی با (پیش‌آزمون و پس‌آزمون با گروه گواه) بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زنان که به اورژانس اجتماعی تنکابن و رامسر می‌باشد که در بهار و تابستان 1396 مراجعه داشتند. از بین 100 نفری که به پرسشنامه‌ تعارضات زناشویی پاسخ دادند، 60 نفر به‌ صورت هدفمند انتخاب‌شده و به ‌صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگذاری شدند و برای گروه آزمایش 12 جلسه 90 دقیقه ای به صورت هفتگی اجرا شد. داده‌ها با استفاده از نرم افزار SPSS-22 و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره تجزیه‌ و تحلیل شدند.  

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان (5/5) 2/37 سال بود. نمره همکاری در پیش آزمون گروه آزمایش از (1/3) 5/16 به (7/2) 4/11 در پس آزمون، نمره رابطه جنسی از (1/4) 8/10 در پیش آزمون به (7/3) 7/6 در پس آزمون، نمره واکنش های هیجانی در پیش آزمون از (3/12) 3/53 به (11) 2/36 در پس آزمون، نمره جلب حمایت فرزندان در پیش آزمون گروه آزمایش از (8/4) 8/19 به (6/4) 6/24 در پس آزمون، نمره رابطه با خویشاوندان همسر در پیش آزمون از (6) 2/36 به (3/6) 9/29 در پس آزمون رسید و نمره جدا کردن امور مالی از یکدیگر در پیش آزمون گروه آزمایش از (8/4) 2/24 به (2/4) 3/18 در پس آزمون رسید (001/0>P). میانگین (انحراف معیار) نمرات زیر مقیاس های تعارضات زناشویی گروه گواه در پیش آزمون و پس آزمون تفاوتی نداشته است.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که تلفیق طرحواره درمانی، درمان مبتنی بر شفقت، رفتار درمانی دیالیکتیکی باعث کاهش تعارضات زناشویی شده است.

زمینه و هدف: وجود کودک آسیب دیده باعث ایجاد استرس روحی روانی در خانواده و به ویژه مادر به دلیل مسئولیت مراقبت و سرپرستی، شده و والدین کودکان مبتلا به ناتوانی های رشدی، مشکلات زیادی را متحمل می شوند. هدف پژوهش حاضر، مقایسه کیفیت زندگی، عدم تحمل بلاتکلیفی و استرس والدگری مادران دارای فرزند کم توان ذهنی با مادران دارای فرزند عادی بود.

روش و مواد: روش پژوهش حاضر از نوع علی مقایسه ای بود. جامعه آماری شامل تمامی مادران 25 تا 35 سال دارای فرزند زیر 12 سال ساکن در شهرستان بردسکن در سال 1397 بود که دو گروه 64 نفری از مادران دارای فرزند کم توان ذهنی و مادران دارای فرزند عادی از میان آنها به صورت در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت- فرم کوتاه، پرسشنامه عدم تحمل بلاتکلیفی و پرسشنامه استرس فرزند پروری جمع آوری شدند و داده ها با آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری و نرم افزار SPSS-16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن گروه مادران دارای فرزند کم توان ذهنی (9/8) 6/32 و گروه مادران دارای فرزند عادی (6/7) 8/31 سال بود. میانگین (انحراف معیار) نمره کیفیت زندگی در گروه مادران دارای فرزند عادی، (7/10) 4/106 و بالاتر از گروه مادران دارای فرزند کم توان ذهنی، (4/14) 9/84 بود (001/0>P). میانگین (انحراف معیار) نمره عدم تحمل بلاتکلیفی در گروه مادران دارای فرزند کم توان ذهنی (4/15) 6/73 بالاتر از گروه مادران دارای فرزند عادی (2/23) 5/56 است (001/0>P). میانگین (انحراف معیار) نمره استرس والدگری در گروه مادران دارای فرزند کم توان ذهنی، (4/19) 6/111 بالاتر از گروه مادران دارای فرزند عادی، (5/15) 3/65 بود (001/0>P).

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که عدم تحمل بلاتکلیفی و استرس والدگری مادران دارای فرزند کم توان ذهنی از مادران با فرزند عادی بالاتر و کیفیت زندگی شان پایین تر بود.

اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر صمیمیت زناشویی زوجین در آستانه طلاق

امین عسگری, کوروش گودرزی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 174-185
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.23281

زمینه و هدف: کاهش صمیمیت زناشویی بر عملکرد خانواده، دوام و استحکام زندگی آسیب وارد می نماید. صمیمیت پایین، موجب افزایش تعاملات نامناسب، کاهش رضایت و شادمانی در روابط زناشویی شده، منجر به میل به طلاق در زوجین می-گردد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعيين تأثير طرحواره درمانی هیجانی بر صمیمیت زناشویی زوجین در آستانه طلاق انجام پذيرفت.

روش و مواد: این مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه شاهد و دوره پیگیری بود. از بین کلیه زوجینی که در سال 1396 به دادگستری شاهین شهر و میمه مراجعه و درخواست طلاق داده بودند، 54 زوج که در پرسشنامه صمیمیت زناشویی یک انحراف معیار پایین تر از میانگین کسب کرده بودند به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و بصورت تصادفی در سه گروه آزمایش، مشاوره نما و شاهد جایگزین شدند. سپس زوجین گروه آزمایش در دوره طرحواره درمانی هیجانی و زوجین گروه مشاوره نما در دوره محاوره عمومی شرکت کردند. یک ماه بعد از اتمام مداخلات، گروه ها توسط پرسشنامه مذکور پس آزمون و سه ماه بعد، مجدداً پرسشنامه را تکمیل نمودند. داده ها با روش تحلیل کوواریانس تک و چند متغیری توسط
SPSS-22 تجزیه و تحلیل شدند.

یافته ها: طرحواره درمانی هیجانی موجب افزایش میانگین (انحراف معیار) نمرات متغیر صمیمیت زناشویی در شرکت کنندگان گروه آزمایش از (7/57) 8/243، در مرحله پیش آزمون به (5/63) 3/296، در مرحله پس آزمون و (4/63) 9/306، در مرحله پیگیری شد (05/0>P). در مرحله پس آزمون میزان تأثیر مداخله درمانی بر مؤلفه های صمیمیت زناشویی به ترتیب برای صمیمیت جسمانی 6/56%، فکری 6/40%، احساسی 4/38%، روانشناختی 2/34%، جنسی 1/31%، معنوی 7/27%، اجتماعی-تفریحی 2/26%، زمانی 25% و زیبایی شناختی 1/24% بود. این ميزان تأثير در مرحله پیگیری بر مؤلفه‌های صمیمیت زناشویی به ترتیب برای، صمیمیت جسمانی 1/68%، معنوی 3/61%، اجتماعی-تفریحی 4/60%، روانشناختی 2/51%، احساسی 5/49%، فکری 3/49%، جنسی 3/49%، زمانی 5/48% و زیبایی شناختی 4/45% بود (05/0>P). همچنین بین افزایش میانگین نمرات صمیمیت زناشویی و کلیه مؤلفه های آن در زوجین گروه مشاوره نما در مقایسه با گروه شاهد، در پس آزمون تفاوت معناداری وجود داشت (05/0>P)، اما در مرحله پیگیری، تفاوت معنادار نبود.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی باعث افزایش صمیمیت زناشویی و مؤلفه های آن در زوجین در آستانه طلاق شد.

ارتباط بین استفاده از شبکه‎های اجتماعی مبتنی بر موبایل و وضعیت روابط اجتماعی دانشجویان پرستاری دانشگاه علوم پزشکی لرستان در سال 1396

رضوان مرادی, کبری رشیدی, افروز کرزبر, شیرین پیرزاد, مهدی بیرجندی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 186-195
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.21932

زمینه و هدف: رشد روز افزون فناوری‎های نوین در عرصه علم الکترونیک و اعتیاد رفتاری به آن، ممکن است تأثیرات منفی بر زندگی واقعی داشته باشد. این مطالعه با هدف تعیین رابطه بین اعتیاد به شبکه‎های اجتماعی مبتنی بر موبایل و وضعیت روابط اجتماعی دانشجویان پرستاری انجام شده است.

روش و مواد: نوع پژوهش، مقطعی از نوع همبستگی بود، که 273 نفر از کلیه دانشجویان پرستاری دانشکده‎های پرستاری دانشگاه علوم پزشکی لرستان در سال تحصیلی، 97-1396 با روش نمونه‎گیری طبقه‎ای تصادفی انتخاب شدند. ابزارهای مطالعه شامل پرسشنامه‎های استاندارد اعتیاد به شبکه‎های اجتماعی و قدرت ارتباطات بودند، که بعد از تایید روایی و پایایی و کسب رضایت نامه کتبی توسط مشارکت کنندگان تکمیل شدند. داده‎ها با نرم افزار SPSS-18 و آزمون‌های آماریt ‎ مستقل و ضریب همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل شدند.  

یافته ها: مشارکت‎کنندگان شامل 129 (3/47 %) زن و 144(7/52%) مرد بودند که میانگین (انحراف معیار) سن آن‎ها (8/2) 7/21 سال بود. تعداد 266 (4/97%) نفر از شبکه‎های اجتماعی و 256 (8/93%) نفر از تلگرام و 173 (4/63%) نفر از اینستاگرام استفاده می‎کردند. با افزایش نمره کل اعتیاد به شبکه مجازی با میانگین (انحراف معیار) (5/20) 63، عملکرد فردی با نمره (9/8) 08/23، مدیریت زمان (2/6) 11/17، نمره قدرت ارتباطات با (3/13) 8/79 در حد متوسط نسبتاً ضعیف کاهش می یابد (001/0>P). همچنین با افزایش نمره دو بعد دیگر اعتیاد به شبکه های مجازی شامل خودکنترلی با میانگین (انحراف معیار) خودکنترلی (2/4) 5/10 و روابط اجتماعی (1/4) 4/12، نمره قدرت ارتباطات در حد نسبتاً ضعیفی کاهش می یابد (001/0>P).

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد با افزایش اعتیاد به شبکه های اجتماعی، قدرت ارتباطات دانشجویان کاهش می‎یابد.

پیش بینی افکار خودکشی بر اساس معناداری زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه در دانشجویان

میترا برجی, الهه فرشادنیا, زهرا خرمی, شهربانو قهاری (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 196-207
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.21960

زمینه و هدف: خودکشی یکی از آسیب های اجتماعی است. برای کاهش و پیشگیری از این آسیب اجتماعی شناخت عوامل خطر و عوامل محافظ ضرورت دارد. هدف این مطالعه تعیین پیش بینی افکار خودکشی بر اساس معناداری زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه در دانشجویان بود.

روش و مواد: این مطالعه توصیفی- تحلیلی با مشارکت 240 نفر از دانشجویان رشته های مختلف دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام گرفت. روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای بود. برای جمع آوری داده ها از مقیاس افکار خودکشی Beck و پرسشنامه معناداری زندگی و پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه Yang استفاده شد. داده ها به کمک آزمون های آماری همبستگی پیرسون و رگرسیون همزمان و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-23 تحلیل شدند.

یافته ها: با کاهش میانگین (انحراف معیار) نمره طرحواره های ناسازگار اولیه (8/51) 8/173 و با افزایش معناداری زندگی (11) 53، نمره افکار خودکشی (7/5) 4/3 کاهش یافت (05/0>P). متغیرهای معناداری زندگی، آسیب پذیری نسبت به ضرر و انزوای اجتماعی/بیگانگی به ترتیب قوی ترین پیش بینی کننده های افکار خودکشی بودند (01/0>P) بدین گونه که هرچه معناداری زندگی بیشتر باشد، احتمال داشتن افکار خودکشی کمتر است و هرچه آسیب پذیری نسبت به ضرر و انزوای اجتماعی بالاتر باشد احتمال داشتن افکار خودکشی بیشتر است.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که وجود معنا در زندگی موجب کاهش و طرحواره های ناسازگار اولیه موجب افزایش افکار خودکشی در دانشجویان می شود. بنابراین، معناداری در زندگی عامل محافظ و طرحواره های ناسازگار عامل خطر خودکشی در دانشجویان هستند.

نقش پیش بینی کننده ناگویی هیجانی در رضایت و بخشش زناشویی در میان زنان دارای شخصیت ضد اجتماعی

زهرا بحرینی, بابک کشوری, علی فرنام (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 208-216
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.21441

زمینه و هدف: افراد دارای اختلال های شخصیت ویژگی هایی دارند که باعث تنش و تعارض در روابط و زندگی زناشویی آن ها شده و از طول زندگی شان می کاهد. هدف پژوهش حاضر، تعیین نقش پیش بینی کننده ناگویی هیجانی در رضایت زناشویی و بخشش زناشویی زنان دارای شخصیت ضد اجتماعی بود.

روش و مواد: روش پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل زنان دارای پرونده طلاق ارجاع داده شده به واحد مشاوره دادگستری مناطق 1 و 2 شهر تهران از مهر تا آذر سال 1396 بود. مشارکت کنندگان 123 نفر از زنان بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها به کمک پرسشنامه های بخشش زناشویی، ناگویی هیجانی، رضایت زناشویی و آزمون بالینی چند محوری میلون-3 جمع آوری شد. داده‌ها با روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه و با کمک نرم افزار SPSS-22 تحلیل شدند.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان، (13/4) 2/37 سال بود. میانگین (انحراف معیار) دشواری در شناسایی احساسات (1/2) 3/14، دشواری در توصیف احساسات (1/3) 6/12، تفکر عینی (9/5) 4/16، ناگویی هیجانی (8/11) 3/44، رضایت زناشویی (1/14) 7/76 و بخشش زناشویی (6/7) 5/31 به دست آمد. دشواری در شناسایی احساسات (001/0>P)، دشواری در توصیف احساسات (05/0>P)، تفکر عینی (01/0>P)، و ناگویی هیجانی (001/0>P) توانستند به طور منفی بخشش و رضایت زناشویی را پیش بینی کنند. به این معنا که هر چه دشواری در توصیف احساسات، شناسایی احساسات و تفکر عینی بیشتر باشد، بخشش و رضایت زناشویی کمتر می شود.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که مؤلفه هاي ناگويي هيجاني به طور معني داري بخشش و رضايت زناشويي را پيش بيني
مي کنند. به نظر مي رسد که دشواري در شناسايي احساسات، دشواري در توصيف احساسات و داشتن تفکر عيني به ميزان قابل توجهي رضايت زناشويي زنان دارای شخصیت ضد اجتماعی را تحت تأثير قرار داده و پايين مي آورد.

عوامل پیش ینی کننده اعتیاد به مواد مخدر زنان در استان گلستان

علیرضا قربانی, اکرم محمدی نیکو (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 217-226
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.21920

زمینه و هدف: زنان جامعه به‌عنوان نیمی از جمعیت کشور به‌صورت بالقوه در معرض ابتلا به اعتیاد مواد مخدر هستند و در طول سال‌های اخیر دامنه آسیب‌های ناشی از مصرف مواد مخدر با وسعت بیشتری در میان جمعیت زنان کشور گسترش یافته است. این مطالعه با هدف تعیین پیش بینی کننده های اعتیاد زنان در استان گلستان انجام شد.

روش و مواد: روش پژوهش توصیفی - تحلیلی بود. جامعه آماری شامل زنان معتاد به انواع مواد اعتیاد آور مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد خصوصی در شهر گرگان و آزادشهر بودند که 150 نفر از آنها به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه جمعیت شناختی اعتیاد بود. تجزیه و تحلیل اطلاعات با آمار توصیفی شامل شاخص های آماری، میانگین، انحراف معیار و آمار استنباطی شامل تحلیل رگرسیون چند متغیره و با استفاده از نرم افزار SPSS-18 انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان (7/9) 6/32 سال و سن شروع مصرف مواد (9/6) 8/21 سال بود. تحصیلات 61 (7/40%) نفر، ابتدایی، 73 (7/48%) نفر متأهل بودند. 41 (3/27%) نفر سابقه مصرف مواد در پدر و 72 (48%) نفر بیشترین ماده مصرفی را تریاک ذکر کردند. عوامل خانوادگی (01/0>P)، عوامل اجتماعی (05/0>P) و سن (01/0>P) به ترتیب قوی ترین پیش بینی کننده های اعتیاد به مواد مخدر در زنان بودند. عوامل روان شناختی و جسمی، تحصیلات، وضعیت تأهل و وضعیت اقتصادی نتوانستند اعتیاد به مواد مخدر در زنان را پیش بینی کنند.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد با افزایش سن و نمره عوامل اجتماعی و با کاهش نمرات عوامل خانوادگی، اعتیاد به مواد مخدر در زنان افزایش می یابد. در این مطالعه تحصیلات، وضعیت تأهل و عوامل اقتصادی مانند وضعیت شغلی و میزان درآمد اعتیاد زنان را پیش بینی نمی کنند.

مقایسه تنظیم شناختی هیجانی و سبک های هویتی در نوجوانان بزهکار و غیر بزهکار

بهمن اکبری, نورا خوش چین گل, نسرین نادری فر, نصیبه موسی زاده (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 6 شماره 2, 22 May 2019, صفحه 227-235
https://doi.org/10.22037/ch.v6i2.24144

زمینه و هدف: نوجوانی دوره ای است که با تغییرات متعدد اجتماعی، روان شناختی، رفتاری و فیزیکی همراه است که
می تواند منجر به بروز برخی مشکلات اجتماعی مانند بزهکاری شود. پژوهش حاضر با هدف مقایسه تنظیم شناختی هیجانی و سبک های هویتی در نوجوانان بزهکار و غیر بزهکار انجام گردید.

روش و مواد: روش پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه آماري اين پژوهش عبارتند از كليه نوجوانان بزهکار و غیربزهکار شهر رشت در سال 1396 بودند که تعداد 120 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه تنظیم شناختی هیجانی و سبک های هویتی بود. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس چند متغیره و
نرم افزار SPSS-20 تحلیل شد.  

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن گروه بزهکار (5/3) 9/16 و گروه عادی (6/4) 1/17 سال بود. میانگین (انحراف معیار) نمرات مؤلفه های تنظیم شناختی هیجان در گروه بزهکار شامل نشخوارگری (2/2) 1/18 و سرزنش دیگران (5/1) 1/12 بالاتر از نشخوارگری (6/3) 6/15 و سرزنش دیگران (5/2) 9/8 در گروه غیر بزهکار بود (05/0>P). اما میانگین (انحراف معیار) سرزنش خود (6/1) 1/9 در گروه غیر بزهکار بالاتر از گروه بزهکار (6/2) 1/7 بود (05/0>P). همچنین تمرکز بر برنامه ریزی (6/2) 1/36 در گروه غیر بزهکار بالاتر از گروه بزهکار (5/4) 1/30 بود (05/0>P). دو گروه نوجوانان بزهکار و غیر بزهکار از نظر سایر مؤلفه های تنظیم شناختی هیجان و سبک های هویت تفاوت معناداری نداشتند.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که نشخوارگری و سرزنش دیگران در گروه بزهکار بیشتر ولی سرزنش خود در آنها کمتر از گروه غیربزهکار بود. همچنین تمرکز بر برنامه ریزی در گروه بزهکار کمتر از گروه غیربزهکار بود. دو گروه نوجوانان بزهکار و غیربزهکار از نظر سایر مؤلفه های تنظیم شناختی هیجان و سبک های هویت تفاوت معناداری نداشتند.