مقالات پژوهشی اصیل


اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت خود بر تاب آوری، خود گسستگی، امید به زندگی و بهزیستی روان شناختی زنان در حال یائسگی شهر اهواز

ژیلا طاهر کرمی, امید حسینی, زهرا دشت بزرگی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 189-197
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.19235

زمینه و هدف: یائسگی یا قطع قاعدگی، نشانۀ گذر از دوران باروری و رسیدن به ناباروری است و در این دوران زنان دچار مشکلات جسمی و روانی متعددی می شوند. هدف این پژوهش تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت بر تاب آوری، خود گسستگی، امیدواری و بهزیستی روان شناختی زنان در حال یائسگی شهر اهواز بود.

روش و مواد: روش پژوهش، تجربی از نوع پيش‌آزمون- پس‌آزمون با گروه گواه بود. نمونه این پژوهش شامل 60 نفر از زنان در حال یائسگی بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. 30 نفر در گروه آزمایش و 30 نفر در گروه گواه به صورت تصادفی تقسیم شدند و مداخله برای گروه آزمایش انجام شد. ابزار اندازه گیری شامل پرسشنامه تاب آوري، پرسشنامه خودگسستگی، پرسشنامه امیدواری و مقیاس بهزیستی روان شناختی بود. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس یک راهه با کمک نرم افزار SPSS-22 صورت گرفت.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن زنان در گروه آزمایش (3/3) 1/56 و در گروه گواه (1/3) 7/55 بود. میانگین (انحراف معیار) نمره تاب آوری در پیش آزمون گروه آزمایش، (8/11) 7/47 بود که در پس آزمون به (3/11) 8/55 افزایش یافت، خودگسستگی از (12) 9/99 به (3/12)  6/85 کاهش یافت، امیدواری از (7/19)  2/171 به (5/20)  7/189 افزایش یافت و بهزیستی روان شناختی از (4/4) 9/34 به (5/4) 9/38 افزایش یافت اما در میانگین نمرات گروه گواه تغییرمعناداری مشاهده نشد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد درمان مبتنی بر شفقت خود موجب افزایش نمرات تاب آوری، امیدواری، بهزیستی روان شناختی و کاهش خود گسستگی در زنان در حال یائسگی می شود.

پیش بینی اختلالات مصرف مواد بر مبنای شدت اعتیاد، مصرف در خانواده، سن شروع و نوع ماده مصرفی

مهرداد رمضانی پیانی, مجتبی حبیبی عسگرآباد, سجاد اله دادی, نیکزاد قنبری (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 198-206
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.15401

زمینه و هدف: با توجه به اینکه افراد مبتلا به اختلالات مصرف مواد، متحمل دامنه ای از عوارض فراوان بر زندگی روزمره خود می شوند و اختلالات مصرف مواد بار سنگینی را بر دوش افراد و جامعه می گذارد، این مطالعه با هدف پیش بینی اختلالات مصرف مواد بر مبنای شدت وابستگی به مواد، مصرف در خانواده، سن شروع و نوع ماده مصرفی انجام شد.

روش و مواد: این مطالعه به صورت توصیفی همبستگی و با مشارکت 281 نفر از افراد مبتلا به اختلالات مصرف مواد که در سال 1395 در کمپ، زندان و خوابگاه های معتادان ساکن بودند، به روش نمونه گیری در دسترس انجام شد. افراد نمونه پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه وابستگی Leeds و آزمون تشخیص اختلالات مصرف مواد را تکمیل کردند و اطلاعات بدست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS-23 تحلیل شد و همچنین از آزمون های آماری رگرسیون گام به گام و تحلیل واریانس استفاده شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) اختلالات مصرف مواد بر اساس آزمون تشخیص مصرف مواد (4/9) 3/27، شدت وابستگی به مواد براساس پرسشنامه وابستگی Leeds (2/3) 3/9 و سن شروع مصرف مواد (4/6) 1/20 سال بود. نوع ماده مصرفی، شدت وابستگی به مواد، سن شروع مصرف و مصرف در خانواده روی هم 51 درصد واريانس اختلالات مصرف مواد را تبيين می‌کند. از بين متغیرهای پیش‌بین به ترتیب نوع ماده مصرفی (01/0>P)، شدت وابستگی به مواد (01/0>P)، سن شروع (05/0>P) و مصرف در خانواده (01/0>P) بیشترین توان پیش بینی را برای اختلال های مصرف مواد داشت.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد اختلالات مصرف مواد بر مبنای مؤلفه‌های شدت وابستگی به مواد، مصرف در خانواده، سن شروع و نوع ماده قابل تبیین می باشد، یعنی مؤلفه‌های مذکور می توانند اختلال های مصرف مواد را پیش بینی کنند. بنابراین توجه سیاست گذاران حوزه سلامت و اعتیاد به عوامل زمینه ساز اعتیاد ضروری به نظر می رسد. همچنین تخصیص بودجه به برنامه های آموزشی به خانواده ها و آگاهی رسانی در مدارس برای پیشگیری از ابتلا به اختلالات مصرف مواد ضروری به نظر می رسد.

ساختار عاملی، پایایی و روایی مقیاس راهبردهای حفظ رابطه در زوجین شهر تهران

مهدی قزلسفلو, نسیم آقامیری, نسرین آقامیری, سمیه همتی پویا (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 207-216
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.19083

زمینه و هدف: راهبردهای حفظ رابطه به عنوان رفتارهای پویایی که به حفظ و نگهداری رابطه کمک می کنندد، ترریدش شدده
است. هدف این مطالره تریین ساختار عاملی، پایایی و روایی مقیاس راهبردهای حفظ رابطه در زوجین شهر تهران بود.
روش و مواد: مطالره حاضر از نوع توصیفی با طرح همبستگی بود. جامره این مطالره شامل کلیه زوجین دارای فرزندد در حدا
تحصیل در مقطع متوسطه او مدارس شهر تهران بود که از بین آن ها 420 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشده ای انتخدا
شدند. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه راهبردهای حفظ رابطه و مقیاس سازگاری زناشویی بود. برای تریین اعتبار پرسشنامه
از اعتبار سازه )تحلیل عاملی تاییدی( و اعتبار همگرا و برای تریین پایدایی از روش آلفدای کرونبدا و ضدریی پایدایی بازآزمدایی
استفاده شد. داده ها با کمک نرم افزارهای آماری Amos-22 و SPSS-22 و با اسدتفاده از آزمدون هدای Chi-Square ، شداخ
های نیکویی برازش و ضریی همبستگی پیرسون مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: میانگین )انحراف مریار( سن شرکت کنندگان ) 8 / 6 ) 6 / 37 سا بود. ضریی آلفدای کرونبدا خدرده مقید اس هدا ی اطمیندان
بخشی، گشودگی، مدیریت ترارض، تقسیم وظایش، مثبت نگری، شبکه اجتماعی، نصیحت و نمره کل راهبردهای حفظ رابطه به ترتیی
92 / 0 ، 91 / 0 ، 84 / 0 ، 79 / 0 ، 78 / 0 ، 80 / 0 ، 83 / 0 و 93 / 0 به دست آمد. بررسی ضرایی همبستگی نشان داد که پرسشدنامه راهبردهدای
حفظ رابطه با مقیاس سازگاری زناشویی همبستگی مثبت مرنی داری دارد ) 01 / 0P< (. که این رابطه بیانگر روایی همگرای پرسشدنامه
راهبردهای حفظ رابطه است. همچنین ساختار عاملی مقیاس راهبردهای حفظ رابطه با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی، مدورد تأییدد
قرار گرفت ) 01 / 0P< .)
نتیجه گیری: مطالره نشان داد که مقیاس راهبردهای حفظ رابطه در زوجین از ساختار عاملی تأییدی، پایدایی و روایدی مناسدبی
برخوردار است.

ارتباط مصرف تنقلات کم ارزش با افسردگی در نوجوانان ساکن مناطق با وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالا و پایین شهر تهران

نسرین غلامی, بهناز یعقوبی مقدم, آرزو رضازاده (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 217-225
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.18658

زمینه و هدف: اهمیت تغذیه سالم بر سلامت روان در مطالعات پیشین به اثبات رسیده است. الگوهای تغذیه ای ناسالم و مصرف میان وعده های کم ارزش با افسردگی مرتبط می باشند. این مطالعه با هدف تعیین رابطه مصرف تنقلات کم ارزش با درجات افسردگی در نوجوانان ساکن در مناطق با وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالا و پایین شهر تهران انجام شد.

روش و مواد: در این مطالعه مقطعی، 200 نوجوان دختر 13 تا 18 ساله از طریق نمونه گیری تصادفی از مدارس مناطق دو (به عنوان یک منطقه با وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالا) و 18 (به عنوان یک منطقه با وضعیت اقتصادی-اجتماعی پایین) تهران انتخاب شدند. ارزیابی مصرف تنقلات کم ارزش توسط پرسشنامه بسامد خوراک 24 آیتمی نیمه کمی خود اجرا که طراحی شده بود و اعتبار صوری و محتوای آن توسط متخصصان تغذیه مورد تایید قرار گرفته بود، انجام شد. وضعیت افسردگی به وسیله فرم بلند پرسشنامه معتبر Beck از طریق مصاحبه مورد بررسی قرارگفت. اطلاعات در نرم افزار SPSS-21 وارد شد و از آزمون chi-square استفاده شد.

یافته ها: میانیگن (انحراف معیار) سن نوجوانان مورد مطالعه (1/1) 1/16 سال و امتیاز کل افسردگی (5/9) 4/13 بود. میانگین مصرف شکلات، شیرینی ها، نوشیدنی ها، پفک ها، کیک ها، بیسکویت ها و غذاهای آماده به ترتیب (4) 5/4، (5/1) 5/1، (5/5) 5/4، (3) 3، (3) 4/3، (3/2) 1/2 و (3/1) 5/1 بار در هفته بود. همچنین، میانگین مصرف کل تنقلات کم ارزش در نوجوانان مدارس با وضعیت اقتصادی-اجتماعی پایین بیشتر بود ((7/15) 7/26 در مقابل (1/13) 4/23 بار در هفته). مقایسه مدارس با وضعیت اقتصادی-اجتماعی پایین نسبت به مدارس با وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالا نشان داد که درصد بیشتری از نوجوانان افسردگی متوسط و شدید (26% در مقابل 12%) و درصد کمتری افسردگی خفیف (25% در مقابل 41%) داشتند. اما در هر دو منطقه درصد بیشتری (5/29% در مقابل 5/22%) از افراد نرمال یا دارای درجات ملایم افسردگی در پایین ترین سهک و درصد بیشتری از افرادی که افسردگی متوسط و شدید (5/10% در مقابل 5/4%) داشتند در بالاترین سهک مصرف تنقلات کم ارزش قرار داشتند (05/0>P).

نتیجه گیری: مصرف بیشتر تنقلات کم ارزش به طور معنی داری با سطوح بالاتر افسردگی در دانش آموزان دختر نوجوان در هر دو گروه با وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالا و پایین مرتبط است.

نقش ویژگی های شخصیتی و منبع کنترل در پیش بینی اضطراب مرگ در بیماران مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسانی

فرزانه دورودیان, پریوش وکیلی, معصومه امین اسماعیلی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 226-235
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.17619

زمینه و هدف: بیماران مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسانی (HIV) با طیف گسترده ای از مشکلات روانشناختی از جمله اضطراب مرگ روبرو هستند که عوامل گوناگونی بر میزان و شدت آن تأثیر می گذارد. هدف مطالعه حاضر، پیش بینی اضطراب مرگ براساس ویژگی های شخصیتی و منبع کنترل در بیماران مبتلا به عفونت HIV بود.

روش و مواد: این مطالعه توصیفی همبستگی با مشارکت 100 نفر از بیماران مبتلا به عفونت HIV مراجعه کننده به مرکز مشاوره بیماری‌های رفتاری بیمارستان امام‌خمینی شهر تهران و با روش نمونه‌گیری هدفمند انجام شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه های اضطراب مرگ Templer، ویژگی های شخصیتی Neo و پرسشنامه منبع کنترل Rotter جمع آوری شدند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS-22 و با روش همبستگی و رگرسیون گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) روان رنجوری (8/7) 1/25، برون گرایی (6/6) 28، وظیفه شناسی (9/6) 8/33، انعطاف پذیری (5/4) 4/24، خوشایندی (4/5) 1/29 و منبع کنترل (6/3) 1/14 بود. از میان مؤلفه های ویژگی های شخصیتی فقط مؤلفه خوشایندی با اضطراب مرگ رابطه معکوس و معناداری داشت (231/0-=r و 05/0>P) به طوری که با افزایش مؤلفه خوشایندی اضطراب مرگ کاهش یافت. همچنین 9% از واریانس اضطراب مرگ توسط ویژگی های شخصیتی تبیین می شود.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که تنها ویژگی های شخصیتی قادر به پیش بینی اضطراب مرگ در بیماران مبتلا به HIV هستند و منبع کنترل توان پیش بینی اضطراب مرگ این گروه از بیماران را ندارد.

تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر سلامت روانی و عملکرد حرفه ای معلمان

محمد محمدی پور, سکینه جمعه نیا (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 236-244
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.18336

زمینه و هدف: معلمی از جمله مشاغلی است که به دلیل نقش مهم و تأثیرگذار در پرورش افراد و حساسیت هایی که در این زمینه وجود دارد، فرد را تحت تأثیر فشار روانی قرار می دهد، بنابر این سلامت روان در این حرفه و نقش مهارت های زندگی در بهبود سلامت روان و عملکرد حرفه ای معلمان از اهمیت بالایی برخوردار است. این مطالعه با هدف تعیین اثربخشی مهارت های زندگی بر سلامت روانی و عملکرد حرفه ای معلمان شهر گنبدکاووس انجام شد.

روش و مواد: : این مطالعه به روش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه با مشارکت 66 نفر از معلمان شهر گنبدکاووس در سال تحصیلی 91-1390 انجام شد. نمونه گیری به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و به شکل تصادفی صورت گرفت. گروه آزمایش در برنامه آموزش مهارت های زندگی (در 11 جلسه و هر جلسه یک ساعت) شرکت کردند. داده ها با استفاده از پرسشنامه سلامت روان و عملکرد حرفه ای جمع آوری گردید و با نرم افزار SPSS-22 و آزمون های تحلیل کوواریانس چند متغیره تجزیه و تحلیل شدند.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) مؤلفه های سلامت روانی پس از آموزش مهارت های زندگی در گروه آزمایش نسبت به گروه گواه پس از مداخله افزایش یافت. این مؤلفه ها، جسمانی سازی 1/1(6/0) در مقابل 5/0(4/0) و (01/0>P) وسواس- اجبار 2/1(7/0) در مقابل 5/0(4/0) و (01/0>P) حساسیت بین فردی 1(6/0) در مقابل 4/0(4/0) و (01/0>P) افسردگی 8/0(7/0) در مقابل 2/0(4/0) و (01/0>P) اضطراب 1/1(6/0) در مقابل 4/0(6/0) و (01/0>P) هراس 9/0(6/0) در مقابل 4/0(4/0) و (01/0>P) اندیشه پردازی پارانوئید 9/0(6/0) در مقابل 4/0(4/0) و (01/0>P) روان گسسته گرایی 9/0(5/0) در مقابل 4/0(4/0) و (01/0>P) بود. هم چنین آموزش مهارت های زندگی شامل روش های تدریس6/3(6/0) در مقابل 4/4(4/0) و (01/0>P) تکنولوژی آموزشی 1/3(8/0) در مقابل 9/3(1) و (01/0>P) طراحی آموزشی 7/3(7/0) در مقابل 5/4(4/0) و (01/0>P) ارزشیابی 6/3(8/0) در مقابل 3/4(5/0) و (01/0>P) منجر به افزایش عملکرد حرفه ای در مقایسه با گروه گواه شد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که آموزش مهارت های زندگی بر سلامت روان و عملکرد حرفه ای معلمان مؤثر است.

نقش واسطه ای اضطراب در رابطه با اثر ویژگی های شخصیتی بر سبک های مقابله ای دانشجویان دختر

مریم طهرانی زاده, رقیه حاجی رستملو (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 245-254
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.17191

زمینه و هدف: رابطه بین ویژگی های شخصیتی و راهبردهای مقابله ای در پژوهش های مختلف نشان داده شده است. اما در مورد متغیرهایی که ممکن است این رابطه را در دختران تحت تأثیر قرار دهند، به صورتی که اثرات منفی در رفتار آنها در هنگام استفاده از راهبردهای مقابله ای ایجاد نماید، دانش اندکی وجود دارد. بنابراین مطالعه حاضر با هدف تعیین نقش واسطه ای اضطراب در رابطه ویژگی های شخصیتی با سبک های مقابله ای در دانشجویان دختر انجام شد.

روش و مواد: این مطالعه به روش توصیفی- همبستگی انجام شد. تعداد 221 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس از بین دانشجویان دانشگاه پیام نور در سال تحصیلی 96-1395 انتخاب شدند و داده ها با استفاده از پرسشنامه های راهبردهای مقابله ای، اضطراب حالت صفت و پنج عامل بزرگ شخصیتی جمع آوری شد. داده ها بر مبنای ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون تعدیلی با استفاده از نسخه SPSS-21 مورد تحلیل قرار گرفت.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان در مطالعه (7/2) 3/25 سال بود و از نظر طبقه اقتصادی- اجتماعی متوسط بودند. بین سبک سازش یافته با میانگین (انحراف معیار) (1/17) 9/140 و نمره اضطراب (6/4) 9/35 رابطه منفی وجود داشت (294/0-=r) (05/0>P) به این معنا که با کاهش نمره سبک سازش یافته، نمره اضطراب افزایش می یابد. بین اضطراب با انزوای مأیوسانه با میانگین (انحراف معیار) (5/9) 2/28 رابطه مثبت وجود داشت (546/0=r) (05/0>P). میانگین (انحراف معیار) روان رنجوری (6/12)7/147 (341/0=r) و اضطراب (245/0=r) با سبک سازش نایافته (10) 7/64 همبستگی متوسط مستقیم وجود داشت.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که بین سبک سازش نایافته و روان رنجوری رابطه مثبت وجود داشته و اضطراب می تواند باعث تقویت رابطه روان رنجوری با سبک سازش نایافته شود.

مقایسه خود کم بینی و مسئولیت پذیری بین فرزندخواندگان با فرزندان واقعی شهر تهران

سحر بذرگر, مالک میرهاشمی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 255-262
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.18590

زمینه و هدف: فرزندخواندگی پدیده ای اجتماعی، روان شناختی و حقوقی است که پیامدهای آن برای والدین و فرزندخوانده ها از اهمیت بسیاری برخوردار است. این پدیده در نتیجه عوامل مختلفی بروز می کند. بررسی این موضوع می تواند زوایای مختلفی از آن را آشکار کند. هدف پژوهش حاضر، مقایسه ویژگی های رفتاری خود کم بینی و مسئولیت پذیری در دختران و پسران فرزندخوانده و عادی در شهر تهران بود.

روش و مواد: این مطالعه علی مقایسه ای با مشارکت 95 فرزندخوانده دختر و پسر تحت پوشش بهزیستی و 105 دختر و پسر مشغول به تحصیل در مناطق سه و هفت در سال 1395 انجام شد. نمونه گیری به صورت نمونه در دسترس از مراکز نگهداری وابسته به سازمان بهزیستی تهران و در گروه نمونه عادی به روش نمونه گیری تصادفی از دو دبیرستان دخترانه و پسرانه انجام شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه های مسئولیت پذیری و پرسشنامه خود کم بینی جمع آوری و با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیره و با کمک نرم افزار SPSS-18 تحلیل شدند.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان گروه فرزندخوانده (6/1) 7/15 و گروه عادی (9/1) 2/16 بود. میانگین (انحراف معیار) مسئولیت پذیری در افراد عادی (7/0) 5/1 بیشتر از افراد فرزندخوانده (1/0) 4/0 بود (001/0>P). ولی در متغیر خود کم بینی تفاوتی دیده نشد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که مسئولیت پذیری افراد عادی از میزان مسئولیت پذیری افراد فرزندخوانده بالاتر است. به عبارت دیگر، افراد عادی در مقایسه با افراد فرزندخوانده مسئولیت پذیری بیشتری را تجربه می کنند اما از نظر خود کم بینی تفاوتی بین دو گروه وجود نداشت.

رابطه تعاملی عوامل استرس زا و مقابله شناختی ناسازگارانه در پیش بینی نشانه-های افسردگی

علی محمدزاده ابراهیمی, طیبه رحیمی پردنجانی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 263-272
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.18468

زمینه و هدف: افسردگی یکی از ناتوان کننده‌ترین اختلال‌های روانی است و میزان شیوع آن در حال افزایش است. شناسايي عوامل خطر و درک فرایند ابتلا به آن، به منظور پیشگیری به موقع و برنامه‌های مداخله‌ای اولیه ضروری می‌باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین رابطه تعاملی عوامل استرس زا و راهبردهای ناسازگارانه مقابله شناختی در پیش بینی نشانه های افسردگی انجام شد.

روش و مواد: این مطالعه به صورت توصیفی از نوع همبستگي با مشارکت 373 نفر از دانشجويان دانشگاه شهيد چمران اهواز در نيم سال اول تحصيلي 94-1393 انجام شد. نمونه‌گيري به صورت تصادفی نسبتی انجام شد. داده‌های مطالعه با استفاده از پرسشنامه بررسي تجارب زندگي، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان و پرسشنامه افسردگي Beck، گرداوری شد. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-24 و روش تحليل رگرسيون تجزیه و تحلیل شدند.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) عوامل استرس زا (1/10) 9/19، راهبرهای ناسازگارانه مقابله شناختی (4/7) 4/39 و نشانه های افسردگی (9/6) 5/11 به دست آمد. مقدار β عوامل استرس زا 51/0، راهبرهای ناسازگارانه مقابله شناختی 24/0، و تعامل این دو متغیر 11/0 به دست آمد (01/0 >P). مقدار واریانس انحصاری افزوده برای راهبرهای ناسازگارانه مقابله شناختی 2/5 درصد به دست آمد (01/0>P). عوامل استرس زا و راهبرهای ناسازگارانه مقابله شناختی، 3 درصد واریانس انحصاری افزوده برای مدل ایجاد کرد که نشان داد این متغیرها توانایی پیش بینی نشانه های افسردگی را دارند (01/0>P).

نتیجه گیری: افرادی که در پی تجربه عوامل استرس زا به میزان بیشتری از راهبردهای ناسازگارانه مقابله شناختی استفاده می کنند، نشانه های افسردگی بیشتری را تجربه کرده و بالعکس. بر این اساس، برنامه های پیشگیری و مداخلات درمانی افسردگی می بایست به شناسایی و تغییر راهبردهای ناسازگارانه مقابله شناختی و همچنین آموزش و کسب راهبردهاي سازگارانه مقابله شناختي اهتمام ویژه ای داشته باشند.

مدل یابی رابطه ساختاری شادکامی بر اساس بهزیستی روانشناختی با واسطه¬گری خودکارآمدی در دانشجویان دانشگاه فرهنگیان

یحیی ایری, محمد کاظم فخری, رمضان حسن زاده (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 273-281
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.22391

زمینه و هدف: بهزيستی روان شناختی به کيفيت تجربه شده زندگی اشاره می کند و منعکس کننده عملکرد و تجربه روان شناختی مـطـلـوب اسـت، شناسایی عوامل تقویت کننده احساس بهزیستی می تواند به ارتقای آن کمک کند. هدف پژوهش حاضر، مدل یابی رابطه ساختاری شادکامی و بهزیستی روان شناختی با واسطه گری خودکارآمدی در دانشجویان دانشگاه فرهنگیان بود.

روش و مواد: پژوهش حاضر از نوع همبستگی با استفاده از روش مدل یابی روابط ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فرهنگیان استان گلستان بود که در سال تحصیلی 96- 1395 مشغول به تحصیل بودند. تعداد 280 نفر با استفاده از روش نمونه گيري خوشه اي تك مرحله اي انتخاب شد. برای جمع آوری داده ها، از پرسشنامه شادکامی، بهزیستی روان شناختی و خودکارآمدی استفاده شد. براي تجزیه و تحليل داده های پژوهش از روش هاي آماري ضریب همبستگي پيرسون و الگویابی معادلات ساختاری با بکارگیری نرم افزارهای SPSS-22 و AMOS-22 استفاده شده است.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن دانشجویان پسر، (8/7) 4/26 و دانشجویان دختر (5/6) 8/25 سال بود. با افزایش میانگین (انحراف معیار) شادکامی با (3/7) 6/52، بهزیستی روان شناختی (3/27) 8/246 افزایش می یابد (05/0>P) و با افزایش شادکامی، خودکارآمدی (9/9) 1/30 افزایش می یابد (05/0>P). همچنین با افزایش خودکارآمدی، بهزیستی روان-شناختی افزایش می یابد (05/0>P). خودکارآمدی نقش واسطه ای در رابطه بین بهزیستی روان شناختی و شادکامی دارد (05/0>P) و با اثر مستقیم شادکامی بر خودکارآمدی، بهزیستی روان شناختی افزایش می یابد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که با افزایش شادکامی، بهزیستی روان شناختی و خودکارآمدی افزایش یافت. همچنین با افزایش خودکارآمدی، بهزیستی روان شناختی افزایش یافت. خودکارآمدی در رابطه بین بهزیستی روان شناختی و شادکامی نقش واسطه ای داشت، به این صورت که با اثر مستقیم شادکامی بر خودکارآمدی، بهزیستی روان شناختی افزایش یافت.

تأثیر آموزش مهارت های اساسی زندگی بر رضایت زناشویی و شادکامی دانشجویان متأهل

سیده زهرا ساداتی, بهرام میرزاییان, یارعلی دوستی (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 282-290
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.21981

زمینه و هدف: ارتباط مؤثر و نحوه برقراری یک الگوی ارتباطی خوب بین زن و شوهر نقش برجسته ای در رضایت زناشویی دارد و می تواند نقش مهمی در ایجاد احساس امنیت و شادکامی زوجین داشته باشد. هدف پژوهش حاضر، تعیین تأثیر آموزش مهارت-های اساسی زندگی بر احساس رضایت زناشویی و شادکامی در دانشجویان متأهل بود.

روش و مواد: روش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل کلیه دانشجویان زن متأهل رشته روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر سال تحصیلی 97-1396 به تعداد 180 نفر بود. از این میان تعداد 60 نفر (30 نفر در گروه آزمایش و 30 نفر در گروه گواه) به روش نمونه گیری غیر تصادفی (داوطلبانه) در دو گروه آزمایش و گواه گمارده شدند. مداخله آموزش مهارت های اساسی زندگی برای گروه آزمایش انجام شد و
پیش آزمون و پس آزمون برای هر دو گروه اجرا گردید. به منظور جمع‌آوری اطلاعات، از مقیاس رضایت زناشویی و پرسشنامة شادکامی استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها، از آزمون تحلیل کواریانس یک راهه و با کمک نرم‌افزار SPSS-22 انجام شد.

یافته ها: میانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان در گروه آزمایش (8/6) 7/32 و در گروه گواه (7) 6/33 بود. میانگین (انحراف معیار) رضایت زناشویی دانشجویان متأهل بعد از آموزش مهارت‌های زندگی (1/41) 9/155، بیشتر از قبل از آموزش مهارت های زندگی (47) 1/120 است (001/0>P). میانگین (انحراف معیار) شادکامی دانشجویان متأهل بعد از آموزش دوره مهارت‌های زندگی (6/11) 8/49، بیشتر از قبل از آموزش مهارت های زندگی (9/13) 4/38 است (001/0>P). تفاوتی در نمره نمره پیش آزمون و پس آزمون گروه گواه مشاهده نشد.

نتیجه گیری: مطالعه نشان داد آموزش مهارت های اساسی زندگی رضایت زناشویی و شادکامی دانشجویان زن متأهل را افزایش داد.

مقاله مروری


انتخاب غذا به مثابه یک مسأله اجتماعی: تأملی بر تعیین کننده های اجتماعی ـ فرهنگیِ انتخاب غذا

آرزو حقیقیان رودسری, علی میلانی بناب, جلال الدین میرزای رزاز, ابوعلی ودادهیر (##default.groups.name.author##)

سلامت اجتماعی, دوره 5 شماره 3, 23 شهریور 2018, صفحه 291-302
https://doi.org/10.22037/ch.v5i3.18813

زمینه و هدف: انتخاب غذا در مقام یک مساله اجتماعی مانند سایر کردارهای انسانی، تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد. غیر از عوامل زیست شناختی و فیزیولوژیک، محدودة وسیعی از عوامل مانند عوامل فردی، محیطی، فرهنگی و اجتماعی ممکن است بر انتخاب غذا اثر داشته باشند. از این رو، این مطالعه با هدف مروری بر مطالعات انجام شده در زمینه تعیین کننده های انتخاب غذا و به ویژه علل اجتماعی ـ فرهنگی زمینه ساز آن انجام شد.

روش و مواد: این مطالعه مروری با جستجو در بازة زمانی سال 1995 تا 2017 انجام گرفت. ابتدا با استفاده از کلیدواژه­های Food choice، determinants، factor و همچنین از طریق موتورهای جستجو شامل Google Scholar،  Pubmed، Science direct، Scopus ، Irandoc، Magiran، SID و بانک های مقالات علوم بهداشتی و پزشکی، مقالات کامل و درصورت عدم دسترسی به مقالات کامل، خلاصه مقالات استخراج گردید. جستجو در ابتدا با کلیدواژه­های food choice and determinants انجام و سپس با استفاده از کلیدواژه­های culture وsocial، جستجوی مقالات محدود شد. 22 مطالعه به زبان فارسی و انگلیسی که به روش کمّی (6 مقاله) و کیفی (16 مقاله) انجام شده بود، که همه آنها جهت بررسی وارد مطالعه شدند.

یافته ها: در مطالعات بررسی شده، مفاهیمی چون خوداثربخشی تغذیه ای، رسانه، عوامل اقتصادی اجتماعی، زمینه های اجتماعی، سواد، ترکیب خانوار، نابرابری طبقات اجتماعی، شغل، مزه، دسترسی آسان، عادات، ترجیحات غذایی، آگاهی، تأثیر دوستان، همسالان و والدین، تحصیلات والدین (در نوجوانان)، مهارت های پخت و پز، کیفیت تغذیه ای، دورة زندگی، ایده آل ها، منابع، پرهیزهای غذایی، تجارب گذشتة افراد، سلامت، سنت های قومی، زمان کافی، تجارب لذت بخش از مواد غذایی، سیر کردن شکم و مفاهیم دیگری که اختصاص به گروه هدف مورد بررسی داشت، به عنوان عوامل تعیین کنندة انتخاب غذا در بیشتر مطالعات مورد بررسی استخراج شد.

نتیجه گیری: جمع بندی مطالعات نشان دهندة اهمیت متغیرهای اجتماعی ـ فرهنگی در انتخاب غذا و نوع انتخاب ها در بین افراد مختلف در گروه های متنوع بود و می توان با در نظر گرفتن آنها، در جهت طراحی و اجرای مداخلات تغییر رفتار اقدام نمود. با این وصف، بررسی های بیشتر در زمینه عوامل اجتماعی ـ فرهنگی باهدف برنامه ریزی های غذایی ضروری است.